آتش در دل فکن برپا کن صد شرر
سوزان کوبان شکن بر کش جامی دگر
زین شام و زین پگاه
جانی دیوانه خواه
***
با من بیگانه ای خویشم خوار و خموش
زهرت در خون من بادا همار موش
در سکوتی ماتم افزا
من کناری و مرغ شیدا
با من ای دل خسته گوید
از چه بنشسته ای تو تنها
***
عشق یاری در دل دارم
میدهد هر دم آزارم
شکوه ها بر دل دارم
می گریزم از رسوایی
می ستیزم با تنهایی
جام نوشین بر لب دارم
مرغ شیدا بیا بیا شاهد ناله هزینم شو
با نوایی به روز وشب هم صدای دل غمینم شو
ای صبا گر شنیده ای زار قلب شکسته ام امشب
با پیامی به او رسان رهگذار دل هزینم شو
لحظه ای آسمان تو بنگر چهره ارغوانی ام
با غم عشق او خزان شد نو بهار جوانی ام
روز ولنتاین همه تو مدرسه فکر میکردند باید حتما یک دوست دختر داشته باشند که بهش چیزی بدهند. انگار زمانه بر عکس شده. داشتن دوست دختر تا چندی پیش ماییه ننگ و حال نداشتن آن ماییه ننگ شده.
ای کاش به هوش آیند ملت . به اسلام واقعی برسند.
همه چیز عکس شده. برخی فکر میکنند عاشق شدند. از اسلام مانده اند. شاید بیت شعری که مینویسم ارزش شعری نداشته باشد و مشکلاتی از جمله قافیه داشته باشد ولی از این مغز جوان چیزی بیشتر برای جوانان برون نمیتراود.
این چه عشقی ایست که در من غوغا میکند
این چه شوری است در دلم که چنین مرا بی تاب میکند
عشق میباید بود درفکر و ذهن
لیک نه در این سن که شاید مرا دیوانه کند.
سپندار مزد مبارک.
<
- ۳۶
- پنجشنبه, ۲ اسفند ۱۳۸۶، ۰۴:۱۴ ب.ظ
مثه همیشه مطالبت عالیه
موفق باشی