امّا تأثیر علایق و عقاید بر گفتار و رفتار چگونه است؟ اینجا نیز میتوان طیفی رسم کرد که در یک سر انسانهای منطقی وجود دارند و اکثراً عقاید خود را بروز میدهند و در سر دیگرِ طیف، افراد اکثراً علایق خود را بروز میدهند. امّا انسانها میتوانند چیزهایی از خود بروز دهند که نه علاقهشان است و نه عقیدهشان برای مثال بدون داوری، سخنی از کسی نقل قول کنند که این گفتار قابل چشمپوشی است. لازم است روشن شود که رفتار نیز نوعی گفتار است. از آنجایی که هر چیز قابل توصیف، حاوی اطّلاعات است پس رفتار نیز نوعی بیان است و از همین جاست که مباحثی مانند زبانِ بدن(body language) حاصل میشوند. گفتار نوع صریحِ انتقال اطلاعات است و رفتار نوع نمادینِ آن. هرچند که خود زبان نیز نوعی نماد قراردادی است امّا شاید تفاوت در همین باشد که زبان نماد قرارداد شده است امّا رفتار عمدتاً قرارداد نشده است. ریخت را اگر بخشی از رفتار بدانیم و نوعی ابرازِ اطّلاعات، این اطّلاعات میتواند از علایق باشد یا عقاید (و یا هیچکدام که قابل چشمپوشی است).
یک نفر که کاملاً از روی اعتقادات رفتار میکند چگونه لباس میپوشد؟ او احتمالاً یک نوع لباس و یا تعداد محدودی لباس میپوشد. برای مثال ما اگر بخواهیم علاقهمان را کنار بگذاریم و کاملاً بر اساس اسلام عمل کنیم مثلاً در حیطهی رنگ، رنگهای مستحب را انتخاب میکنیم مانند کفش زرد. البته اسلام خیلی از مسائل را باز گذاشته و حتّی لباسِ رسمی روحانیّت ما نیز یک لباس قراردادی است و اسلام اجباری در آن ندارد. امّا عقاید(و نیز خرافات) مختلف، گوناگوناند و خیلی از آنها اجبار در پوشیدنِ برخی لباسها دارند که اگر کسی واقعاً معتقد به آنها باشد باید لوازمش را بپوشد. یک نفر که کاملاً از روی علایق و دلبخواهی رفتار میکند چگونه لباس میپوشد؟ پوشیدنِ هر چیزی برای او محتمل است. اگر او علاقمند به ثبات باشد، از آنچیزی که دوست دارد زیاد میپوشد و اگر تنوّعطلب باشد هرچیزی که در لحظه خوشش بیاید میپوشد. باز باید گفت که احتمالاً اکثر مردم بین این دو سر طیف هستند. با توجّه به آنچه گفته شد، اگر بتوان از روی لباس و ریخت به بخشی از علایق یا عقاید دست یافت، دسترسی به بخشی از شخصیّت افراد حاصل شده است. و از آنجایی که افراد از روی الگوی شخصیّتی رفتار میکنند، با دست یافتن به الگوی اصلیشان میتوان آنها را پیشبینی کرد.
علاوه بر آنکه افراد از روی الگوی عقاید و علایق رفتار میکنند، موضوع دیگری نیز در بروزِ عقاید و علایق وجود دارد. آن موضوع از ویژگی موجود در همهی انسانها ناشی است. شاید به تعبیری مشابه با تعبیر هایدگر بتوان گفت «وجود» هرکس در این جهان منوط به ظهور و بروز او در جهان است. آن کسی در جهان بیشتر «هست» که «خود»اش را بیشتر «ظاهر» کند. وگرنه هرکس که کمتر ظهور داشته، انگار که کمتر وجود داشته است و اگر افلاطون و ارسطو هنوز «هستند» به دلیل آن است که بیشتر «خود» را ظاهر کردهاند و هرکس که خود را ظاهر نکرده انگار که اصلاً «وجود» نداشته؛ همچون بیماری که مرگ مغزی کرده باشد، گرچه جسمش وجود دارد ولی «هستن»اش در کمترین مرحله از هستن یک انسان تلقّی میشود. البته این نظر از جوانب فلسفی و نیز اسلامی نیازمند یاری است و از حدّ من خارج است. کما اینکه چه بسا بسیاری که در آسمانها پرآوازهتر از زمین هستند؛ البتّه آنها نیز «خود» را ظاهر کردهاند امّا نه برای مخلوق بلکه برای خالق. با این حال از این مقدّمهی کم و بیش فلسفی یک نتیجهی انسانشناختی میخواهم حاصل کنم: تقریباً همهی انسانها علاقهی فطری دارند که «خود» را «ظاهر» کنند، آنچه که در لفظ عرفی، «دیده شدن» نام دارد و همهی انسانها علاقهی فطری بدان دارند. البتّه کم و بیش دارد امّا حتّی آنان که علاقه به دیده شدن در چشم خلق ندارند، علاقمند به دیده شدن از جانب خالق هستند. مگر کسی که این مشخّصهی فطری را کور کرده باشد. کیست که بصورت فطری نخواهد دیده شود؟ چرا که دیده شدن منتج به در معرض توجّه و لطف قرار گرفتن است و کیست که نخواهد به او لطف شود؟ شاید شما با «هرمِ نیازهای آبراهام مازلو» آشنا باشید. هرمی که آنگونه که در نهادهای رسمی و غیر رسمی جمهوری اسلامی «پرستش» میشود، در خود امریکا هم پرستش نمیشود! یعنی به واقع هرم را میگذارند و جلویش دولّا راست میشوند! همانطور که بالای تصویر میبینید هرمی است که «حیوان» اجتماعی را رصد کرده است. اگر شما یک الاغ سیرک را در این هرم بگذارید و نیازهای سطح پایین هرم را برایش مهیّا کنید در نهایت میبینید این الاغ «خود»شکوفا میشود و برای سیرک دلقک بازی در میآورد! خوب است این سؤال مطرح شود که آیا هرم نیازهای یک «شهید» هم همین است؟ از آنجایی که در جهان واقع «حیوان»های اجتماعی کم نیستند میتوان این هرم را در مورد آنها بکار برد امّا قطعاً هرم نیازهایِ انسانِ عصر ظهور با این هرم یکی نیست. توضیح هرم از حوصلهی بحث خارج است و برای آشنایی میتوانید در اینترنت جستجو کنید. آنچه اینجا مهم است شیوهی تهیّهی هرم است. این هرم توسّط ارسال پرسشنامه به خانهی افراد و بازگشتِ پاسخ به مرکز تهیّه شده است. دلیل آنها برای اینکه مردمِ پرسشنامه را دوباره ارسال خواهند کرد این بوده است که «مردم دوست دارند عقاید و علایقشان را بیان کنند.» و دلیل آنها کارگر نیز افتاده است.
حتّی کسانیکه عقیده(یا علاقه) دارند که «نباید عقیده(یا علاقه) خود را بروز دهند» با حرف نزدن دربارهی عقاید(یا علایق) خود در حال بروز این عقیده(یا علاقه) هستند که «نباید عقیدهشان(یا علاقهشان) را بروز دهند». ما باید باور داشته باشیم که (بصورت حدّاقلی) معمولِ آنچه بعنوانِ رفتار یا گفتار از افراد ظاهر میشود، نمود بیرونی عقاید و علاقهشان است و هرچند ما این را بصورت خودآگاه نپذیریم، بصورتِ ناخودآگاه با پذیرش این اصل زندگی میکنیم! ما نمیتوانیم بخاطر خصلت نفاق این اصل را کنار بگذاریم چرا که اکثر مردم منافق نیستند، پس این اصل یک قاعده است و نفاق یک استثناء و علاقه به بروز و ظهور شخصیّت نیز یک قاعده است و البتّه میتواند استثنائاتی نیز داشته باشد امّا نمیتوان قواعد را به پایِ استثنائات ذبح کرد. در این میان سالمترین افراد کسانی هستند که رفتارشان بیشترین تطابق را با گفتارشان داشته و این دو بعنوانِ مظاهرِ بیرونی شخصیّت، بیشترین تطابق را با شخصیّتشان داشته باشند. امام خمینی نماد چنین کسی است که اگر برای مثال عقیده دارد «ما مکلّف به وظیفهایم» خود اوّلین اقتدا کننده به این عقیده است و اگر او ایمان دارد که نتیجه نیز در پس وظیفهگرایی حاصل میشود، این نتیجه است که از پس غیب برایِ او حاصل میشود، آنهم در دههی آخر عمرش(یعنی محافظهکارانهترین سنین زندگی هر کس) و در برابر متکبّرترین و خونخوارترین دشمنِ روی زمین.
کلمات کلیدی:
رفتار
شخصیت
شخصیت شناسی
ظاهرشناسی
قضاوت
قضاوت از روی ظاهر
گفتار
- ۱۱
- شنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۲، ۱۱:۱۳ ب.ظ
چقدر دوست دارم همه ی این مطالبی رو
که تو این مدتی که سر نزدم، اینجا نوشتید یکجا بخونم
فعلا تیتر خوانی شد تا بعد
سلام
یکی از توفیقات این وبلاگ خوانندگان خوب و سالم است.
ممنون از حضور شما
یاعلی