مدت زیادی انیمیشن دلچسبی ندیده بودم. شاید از زمان Wall-E. این اواخر انیمیشن زوتوپیا را دیدم که باز هم با وجود نکات جالبش، آنچنان مرا نگرفت. علت اصلی هم مفاهیم بسیار تکراری انیمیشنها است. مهمترین چیزی که از یک فیلم مرا مجذوب خود میکند، داستان آن و البته اندیشه و مفاهیم نهفته در ورای آن داستان است. انیمیشنهای جدید حتی با وجود داستانهای جذاب و پر کشش، امّا مفاهیم جذابی را برایم ارائه نمیکردند. حتی انیمیشنی مانند inside out هم که واقعا به مسئله جذابی پرداخته بود، از آنجایی که مفاهیم و فرضیات خامی را ارائه میکرد مرا به وجد نیاورد. امّا کونگفو پاندای 3، همچون اولین سری نسخه از کونگفو پاندا، بعد از مدتها هم مرا به هیجان فکری آورد و هم لذت یک انیمیشن مهیج را بخشید.
موضوع اصلی کونگفو پاندای 1، اعتماد به نفس و «خود بودن» بود امّا آنرا در یک بعد فردی مطرح میکرد. یک پاندای تنبل و خپل، اگر خود را باور کند میتواند جنگجوی اژدها باشد. در انتهای انیمیشن شمارهی 1، وقتی پاندا لوح مخصوص را باز کرد و جز یک ورقهی آینهای چیزی نیافت، متوجه شد که سرّ جنگجوی اژدها بودن در «خودش» هست. حالا در نسخهی شمارهی 3، کونگفو پاندا، تجربهی خود را به جای یک سطح فردی، میخواهد به یک سطح جمعی تعمیم دهد. جملهی کلیدی انیمیشن جایی شروع می شود که چیفو، استاد پاندا، میخواهد آموزش را به پاندا بسپارد. پاندا بعد از یک تجربهی ناموفق از چیفو میخواهد به او آموزش دهد که مثل او آموزگار خوبی باشد:
- KungFu Panda: There’s no way I’m ever gonna be like you.
- Shifu: I’m not trying to turn you into me. I’m trying to turn you into you.
چیفو امّا به او میگوید که به جای آنکه او را شبیه به خودش کند میخواهد «او را به خودش تبدیل کند.» تکیهی اصلی این انیمیشن در آموزش است. انتقاد از نظامهای آموزشی مسئلهی جدیدی نیست. طی تحولات اجتماعی امریکا در دهه 60 میلادی، یکی از انتقادات و تحولات اجتماعی مربوط به نظام آموزشی بود و معترضان عنوان میکردند که نظامهای آموزشی به جای بهرهگیری از تفاوتهای فردی و ارتقاء خلاقیتهای هر شخص، به یکسانسازی انسانها میپردازند. یکی از مهمترین این انتقادات را موزیک ویدئوی پینک فلوید با عنوان The Wall تشکیل میداد که در آن مدرسه به مثابه کارخانهی بزرگی بود که کودکان متفاوتی وارد آن شده و همه یکدست از آن خارج میشدند. تیزترین بخش این انتقاد را تشبیه مدرسه به چرخ گوشت تشکیل میداد که کودکان وارد این چرخ گوشت شده و همه بصورت گوشتهای چرخ شده (یکدست) از آن خارج میشدند.
مدرسه (یا سازمانهای بروکراتیک) به مثابه چرخ گوشت!
موزیک ویدئوی پینک فلوید را در ادامه میتوانید ببینید:
کونگفو پاندا با وجودی که استفاده از خلاقیتها و تواناییهای فردی را ابتدا با مسئلهی آموزش تلفیق میکند، امّا در انتها آن را با مدیریت نیز پیوند میدهد. زمانی که پاندا به دهکدهی خود رفته و میخواهد یک عده پاندای خپل و تنبل (مثل خودش) را تبدیل به مبارز کند یاد حرف چیفو میافتد و به جای آنکه آنها را شبیه به خودش کند، آنها را به خودشان تبدیل میکند. امّا پس از آموزش، نوبت به مدیریت آنها میرسد تا به مثابه لشکری بتواند آنها را به نبرد با دشمن ببرد. در همان ابتدا وقتی نقشهی جنگ را روی میز میگذارد تا برنامهریزی کند، چند کودک نقشه را پاره میکنند و کونگفو پاندا بیخیال برنامهریزی میشود و باز هم به جای یکدست کردن نیروهایش و برنامهریزیهای جزئی، تنها چند نکتهی کلّی و اصلی را میگوید و خلاقیت را به نیروهایش میسپارد.
شاید نگاه کونگفو پاندا، در آموزش و البته مدیریت جسورانه و تند باشد (که به نظر بنده در روشهای نوین آموزش و مدیریت اینگونه نیست) امّا قطعاً کونگفو پاندای 3، همچون کونگفو پاندای1، انیمیشنی است که مدیران و البته مسئولین آموزشی میتوانند از آن نکات نغزی بیاموزند.
مطلبی را هشت سال پیش، در دوران مدرسه! و با ادبیاتی مربوط به همان سنین درباره کونگفو پاندای 1 نوشته بودم که از طریق این پیوند میتوانید بخوانید. برای خودم البته خیلی جالب بود. خیلی از ذوقهایی که برای دنبال کردن انیمیشنها داشتهام مدتی است کور شده است!
بعداً نوشت: کاریکاتور دیگری در این مورد:
کلمات کلیدی:
مدیریت
مدیریت اسلامی
- ۷
- شنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۲۱ ق.ظ
ممنون از لطفتون