به نظر میرسد تقدم اندیشیدن بر عمل کردن و تقدم تولید مفاهیم نظری بر اجرایی کردن آنها امری بدیهی باشد امّا در مقام عمل میبینیم اینگونه نیست و برای بسیاری از افراد این امر نه تنها بدیهی نیست بلکه اساساً انگارهای غلط است. در واقع بسیاری بر این باورند که ایدهها باید در سطح خام باقی بمانند و با اجرایی کردن آنهاست که پخته میشوند. یا در مرحلهای بالاتر عدهای معتقد میشوند حتی اجراها و عملهاست که ایدهها را شکل میدهند و اساساً اوّل باید اجرا کرد بعد برای آن تئوریپردازی کرد! بصورت طبیعی ممکن است همهی این حالات و دیگر حالات متصور رخ دهند امّا بحث جدی بر سر آن است که در شرایط عادی برای انجام یک کار، کدام شیوه صحیحتر است؟ آیا اینکه بصورت طبیعی ممکن است اوّل عملی واقع شود و بعد برای آن تئوری پردازی شود، دلیلی بر آن است که برای انجام هر کاری ابتدا باید آنرا اجرا کرد سپس همزمان یا بعد از آن برای آن تئوریپردازی نمود؟
مؤلف معتقد است دلیل اصلی کسانی که معتقد به تقدم عمل بر اندیشه هستند، نه اندیشهی آنها بلکه خصلتهای عملگرایانهی آنها است. در واقع آنها برای اقامهی دلیل برای همین مسئله نیز اندیشه نمیکنند، بلکه عمل میکنند و این نیز از خصلتهای ذاتی عملگرایانهی آنهاست. در واقع بیشفعّالی مدیریتی نوعی عارضه است که میخواهد کارها را بهصورت «عینی»، «سریع»، «ملموس»، «عامهپسند» و «زیاد» انجام دهد. این خصلت ذاتی (یعنی بیشفعالی مدیریتی) که در مدیران زیاد دیده میشود، برای یک مدیر اجراییِ صرف احتمالاً خصلت بدی نیست بلکه حتّی خوب هم می تواند باشد چرا که مدیر اجرایی باید صرفاً اجرا کند و تولیدات نظری را از پیش به او رسانده باشند. امّا اگر این مدیران اجرایی در حیطهی نظریهپردازی ورود کنند ان وقت است به دلیل خصلت «بیشفعال» بودنشان و علاقه به انجام دادن کارهای «ملموسِ» «زیاد»، نظریهپردازی را نیمبند رها میکنند و برای آن ارزش کافی را قائل نمیشوند و مستقیم میروند سراغ اجرایی کردن ایدههای خام. در واقع آنها «صبر» و «حوصلهی» فکر کردن ندارند؛ و حتی اینقدر هم صبر ندارند که دیگران فکر کنند و نتایج افکار آنها را استفاده کنند؛ و اصلاً آنقدر ارزشی هم برای کار آنها قائل نیستند که چنین اجازهای را به دیگران بدهند بنابراین حتّی اگر دیگران نیز چنین کاری را انجام دهند، نتایج کار آنها را کوچک میشمارند و یا از آن نتایج استفاده نمیکنند و کار خود را پیش می برند.
با وجود آنچه که در مورد «بیشفعّالی مدیریتی» گفته شد، امّا باید دانست که دستهبندیهای سفت و سخت و خطکشیشدهای از افراد نمیتوان ایجاد کرد. بین «مدیران کاملاً انتزاعی» یا استراتژیستها با «مدیران اجرایی بیشفعّال» طیفی وجود دارد که بیشتر افراد بین دو سر این طیف قرار دارند البته نظر شخصی بنده این است که اکثر افراد بیشتر به سمت مدیر اجرایی بودن تمایل دارند تا مدیر انتزاعی. در واقع نمودار بصورت زنگولهای است که به یک سر آن، چولگی وجود دارد. همچنین باید دانست که حتی کسانی که در منتهی الیه دو سر این طیف قرار دارند نیز درصدی از ویژگیهای طرف مقابل را حائز میباشند و اینگونه نیست که یک مدیر بیشفعّال کاملا بیفکر باشد یا برعکس!
اصطلاح متداول در این زمینه، پراگماتیسم یا عملگرایی است، و طبق تعریف بنده، بیشفعّالی مدیریتی نوعی سوپرپراگماتیسم است. یک نمونهی خوب از مدیران بیشفعّال، احمدینژاد است. نمونهی تقریبی دیگر، قالیباف است. البته بسیاری دیگر از مدیران کشور ما اصلا در این طیف جایی ندارند و باید عنوان «مدیران تنبل» روی آنها گذاشت. کسانی که طبق مفهوم مشهور، آهسته میآیند و آهسته میروند چون فکر میکنند بهترین مدیران کسانی هستند که هیچکاری نمیکنند. حسن روحانی را در طیف «مدیران تنبل» طبقهبندی میکنم. (بعد از نگاشتن متن استراتژی حسن تنبل به این فکر رفتم که این استراتژی کنایهی جالبی به حسن روحانی دارد!)
با وجود تجربهی کاری اندکی که دارم امّا در جاهایی که بودهام حاکمیت مدیریت پراگمات را حس کردهام. چه در جاهایی که مستقیماً حضور داشتم و چه در جاهایی که تنها نظارهگر آنها بودهام. در «النون» با وجودی که ادعا میشد پیش از اجرای پروژه، «2 سال» وقت صرف تحقیقات شده است، امّا بنده حداقل آنرا اغراق یا توریه میدانم! ترندهای متنوع نشان از افول محبوبیت و استفاده از رایانامهها را دارند و سرویسدهندههای بزرگ درحال تغییرات تدریجی و اساسی میباشند ولی متأسفانه النون پیگیر یک مطالبهی قدیمی و لوث به عنوان «پست الکترونیک بومی» بوده است و به نظر نمیرسد اقتضائات آیندهی آنرا در نظر گرفته باشد. در حال حاضر هم که در گروه «شفافیت برای ایران» هستم این مسائل هرچند کمتر امّا در قالبهایی دیگر وجود دارند. در صورتی که هنوز بسیاری از مفاهیم این حوزه حتی برای اعضای گروه درست مفهوم نشدهاند و در مفاهیم اساسی و کلیدی اختلاف نظرها زیاد است و حتی واژهها بصورت درست «تعریف» نشدهاند و بسیاری از نواقص آنها مطالعه نشده است و اساساً «هیچ» مطالعهی منسجم و کاملی انجام نشده است؛ امّا در حال حاضر مهمترین دغدغهی مجموعه، فرهنگسازی، سیاستگذاری و در یک کلام پیادهسازی عملی آن است. البته دلیل اصلی این رویکردها شاید خود این مجموعههای کوچک نباشند بلکه فشار افراد بالادستی و تأمینکنندگان منابع مالی هستند. چرا که آنها نیز پراگمات و به دنبال خروجیهای کاملا «ملموس» میباشند و میخواهند پولی که هزینه شده است خیلی «سریع» به نتیجهی «عینی» برسد. بنده به شخصه حتی نوشته شدن و تولید متون علمی و تخصصی را یک خروجی ملموس در نظر میگیرم امّا به نظر میسد نظر پراگماتهای اصلی اینطور نباشد. در واقع آنها، «اندیشیدن» و تولید «دانش» را یک «عمل» یا «کار» محسوب نمیکنند. به هر حال زمانی که یک وزارتخانهی عریض و طویل مثل وزارت بهداشت که 7 درصد از GDP کشور را در اختیار دارد، با پزشکانی که همواره ادعای «نخبه» و «نابغه» بودن میکنند و ملاک آنرا آزمون مضحک «کنکور» میگذارند، طرحهای عظیمی مثل «طرح تحول» را یکشبه و بدون فکر پیادهسازی میکنند؛ شاید توقع بیجایی باشد که گروههای کوچکی مثل النون و شفافیت، حوصله و تحمل تولید اندیشههای عمیق را داشته باشند.
کلمات کلیدی:
استراتژی
حسن روحانی
رئیس جمهور
مدیر
مدیریت
مدیریت اسلامی
مدیریت سلامت
- ۱۲
- دوشنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۰۵ ب.ظ
سلام
لطف دارید :)