بنده

زندگی با تغییر یک «حرف» می‌شود بندگی؛ اینجا هم، محل همان «حرف» ...

بنده

زندگی با تغییر یک «حرف» می‌شود بندگی؛ اینجا هم، محل همان «حرف» ...

دنبال کنندگان: ‎+۱۰۰ نفر
بنده را دنبال کنید

در میان غول‌ها

درباره‌ی علم مدیریت
پنجشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۱:۳۹ ب.ظ

امشب جلسه‌ای بود با دکتر رشیدیان درباره خطاهای رایج در سیاست‌گذاری. مطالب خوبی ارائه می‌کردند. در حین سخنرانی‌اش به این فکر رفتم که در میان این غول‌ها من چه جایگاهی خواهم داشت؟ من فکر نمی‌کنم هیچوقت بتوانم حداقل از نظر کمّی، به پای کسی مثل رشیدیان برسم. چه از نظر تعداد مقالات چه چیزهای مشابه دیگر. بخش مهمی از آن هم به مسئله توزیع نابرابر فرصت‌ها بر میگردد. یعنی حتی اگر بنده توانایی ذاتی‌اش را هم داشته باشم، احتمالا فرصت‌هایی که برای کسانی مثل رشیدیان پیش آمده را نخواهم داشت. مسئله دیگر این است که حتی اعتقادی به اینجور مقاله تولید کردن‌ها و اینطور رتبه گرفتن‌ها هم ندارم. من اعتقاد دارم باید در فضای واقعی جامعه مؤثر باشم. جزئیات این حرفها بسیار است که خیلی‌هایش را هم لابد میدانید و بگذریم.

در نهایت، مثل همیشه به این نتیجه رسیدم که من باید خودم باشم. من رشیدیان نیستم و نخواهم بود. من هیچکس دیگری هم نیستم و نخواهم بود. من خودم هستم و باید سعی به بهترین شیوه‌ی خودم، خودم باشم. من کارهایی می‌توانم بکنم که رشیدیان یا بسیاری از غول‌ها نمی‌توانند پس چرا باید بروم کارهایی بکنم که آن غول‌ها بهتر از من می‌توانند؟ این تفکر سلسله‌مراتبی غیرمشارکتی دیکتاتورمآبانه‌ای است که در ذهن ما رسوخ کرده و علاقمند است آدمها را رتبه‌بندی سلسله‌مراتبی کرده و ما را سوق دهد تلاش کنیم به سطوح بالای سلسله‌مراتب برویم و غول شویم! من انسانها را انقدر سلسله‌مراتبی نمی‌بینم. هرچند به وضوح گروهی برتر از گروه دیگری هستند اما بسیاری از انسانها همسطح و همرده‌اند. بالا و پایین نیستند! من پایین‌تر از غولی چون رشیدیان نیستم. من همسطح او اما متفاوت از او هستم. قطعا در بسیاری از حوزه‌ها اطلاعاتم و توانمندی‌هایم کمتر از اوست اما این لزوما به معنای بدتر بودن نیست. من بعنوان سیاست‌مدار، در میان این غول‌ها، تلاش نمیکنم تا همه‌ی آنچه آنها می‌دانند و می‌توانند را بدانم و بتوانم بلکه برعکس من سعی می‌کنم چیزهایی بدانم و بتوانم که آنها نمی‌دانند و نمی‌توانند! نظام تربیتی سنتی سلسله‌مراتبی ما اینطور به ما حقنه می‌کند که ما باید «همه» آنچه اساتید می‌دانند را بدانیم و حتی از آنها بهتر بدانیم. اما من فکر می‌کنم بعنوان یک مدیر یا یک سیاستمدار، تنها چیزی که باید بدانم این است که چطور از این غول‌ها استفاده کنم، نه اینکه مثل یا برتر از آنها بشوم و هرچه آنها دارند را برای خودم داشته باشم تا برتری خودم را اثبات کنم و بالاتر از آنها بنشینم. من در کنار آنها و در کنار بسیاری از دیگران قرار دارم و می‌خواهم نقش میانجی را داشته باشم. من باید بتوانم همه را سر میز تصمیم‌گیری بیاورم و صدای همه را در تصمیمات داشته باشم و بتوانم هر صدا را در جای خود بگذارم و در حد خود امتیاز دهم و از توازن این صداها، سمفونی زیبایی خلق کنم. من فقط یک کار باید بکنم و آن اینکه نظام تصمیم‌سازی را اصلاح کنم، آنرا شفاف و عاری از فساد کنم و نه تنها اساتید یا غولها را به میدان بیاورم و نه حتی بچه غول‌ها را هم بازی دهم بلکه حتی پای صدای مردم عادی را هم که هیچ گوش شنوایی ندارند به سفونی‌ام باز کنم!

نظر شما چیست؟

تا کنون ۴ نظر ثبت شده است
زیبا نوشتین
  • محمد جواد قسوَری
  •  این نقطه قوت پررنگ شماست که میتونید به این خوبی خودتون و تفکرتون رو تجزیه تحلیل کنید و از بالا به خودتون نگاه کنید

    سلام و عرض ادب. ممنون از لطف شما. انشالله که همینطور باشه
    عالیه قالبت
  • ...:: زرافه ::...
  • یه جورایی تو همین افکار بودم که تصمیم گرفتم دکترا نخونم و اول قضیه سربازیم رو حل کنم!
    :D

    :))) موفق باشی برادر
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی