امید بسیار خطرناک است و من مطمئن نیستم که بدانم چرا آنقدر بر آن اصرار میشود و از ناامیدی بد گفته میشود. به گمانم این نیز میتواند یکی از خصایص سرمایهسالاری باشد تا به کمک آمال و آرزوهای دراز مردمان را به حرکت و تقلایی سخت فراخواند. همچون آن هویجی که جلوی الاغی میگیرد تا الاغ را به حرکت وا دارد! البته این تزریق بیمهابای امید از جانب سرمایهسالاری در گستره اقتصاد است و در امر سیاست احتمالا به عکس، این چپ رادیکال است که امید و آرزوهای دور و دراز تزریق میکند!
بهرحال امید از چپ و راست بر ما فرود میآید و من مشکوک از این هیاهوی همگانی، در این میان به ناامیدی علاقمند شدهم. امید تو را از حال فعلی غافل و به آیندهای وهمانی عاشق میکند و نقد را به هوای نسیه از تو میستاند. اما من تو را به ناامیدی فرا میخوانم و به تو وعدهی نقد میدهم و نسیه را وا میگذارم. ناامیدی چشم تو را به آنچه داری باز میکند. آنگاه که آنچه را داری دیدی، میتوانی و حتی شاید باید حتما لاجرم فقط از آنچه داری لذت ببری؛ راه دیگری نداری!
نا امیدی بنبستی است که دیگر چشماندازی به آیندهای ندارد و درست در اینجاست که چشمت به آنچه هست باز میشود. یک درخت در این بن بست است. خانهای دنج و ساکت و زیبا! دوچرخهای آن گوشه و هوایی بس لطیف و آبی گوارا! در این میان تنها چارهای که باقیمانده است زندگی کردن و لذت بردن از همینهاست. اینجاست که آدم در حال زندگی میکند.
پ.ن: دقیقتر بخواهیم صحبت کنیم باید ابتدا امید را تعریف کنیم. در تعریفی ریاضیوار امید را همچون امید ریاضی، احتمالی از یک رخداد میتوانیم تصور کنیم و بعد امید به آینده، برآورد احتمال قوی از یک رخداد در آینده خواهد بود. و شاید بتوان نشان داد که داشتن چه «اندازه» از امید (یا دادن چه مقدار احتمال) در چه شرایطی، مفید و چه مقدار کمتر یا بیشتر از آن مضر خواهد بود که پرداختن به این بحثهای دقیق تحلیلی از حوصله من و شما خارج است و امیدی به فایده آن هم ندارم!
View this post on Instagram
- ۱
- سه شنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۹، ۰۷:۲۸ ب.ظ
یاد توییت پین آقای فتورهچی افتادم:
ما بیش از آن که به امید کاذب نیاز داشته باشیم، به ناامیدی واقعی نیازمندیم.
در واقع ناامیدی یک صفت سلبیه و عملاً یعنی ما به چیز خیلی خاصی (از جمله امید به قول شما کاذب) نیازمند نیستیم