بحث از عدل و اعتدال این روزها زیاد است. خدا میداند چقدرش حرفِ مفت است. عدل از پیچیدهترین مباحث دینی ماست و از قدیم در آن و از آن بحث است. شیعه اهمیّتِ آنرا در اصول دینش میداند و در کنار توحید و معاد. آنوقت این روزها لقلقهی زبانهاست. و این خودش ظلم است. ظلم در حقّ عدل. با خود عدل با عدالت رفتار نمیشود پس آیا این از بزرگترین ظلمها نیست؟ آنجور که بر میاید مفهوم عدل با مفهومِ حق قرابت بس جوری دارد. و به نظر من مفاهیمی هستند که همپوشانی نیز دارند. یعنی حق و عدل در نسبت ظرف و مظروف قابل بحث هستند. بطوریکه مظروف (هرچیز یا فعلی) تنها اگر در ظرف(حق) جای بگیرد عدل رقم خورده است و در هر جای دیگری(باطل) که قرار بگیرد بی عدالتی را رقم میزند. در این بین سؤالی نیز مُد شده است که آیا اعتدال، به معنایِ حرکتِ بینِ حقّ و باطل است؟ و از قدیم الایّام نیز واژهی اعتدال با واژهی میانهروی یکی شدهاند که این نیز از ظلمهای رفته بر عدل است. آیا عدل نمیتواند با تندروی باشد؟ و یا آیا عدل نمیتواند با کندروی باشد؟ با وجود همپوشانیِ جزئی مفهومیای که بین اعتدال و میانهروی وجود دارد امّا هر قلب سالمی میتواند درک کند که این همپوشانی تام نیست. با این حال به نظر من بیشترین همپوشانیِ مفهومیِ واژهی عدل با واژه حق است.
شاید بهترین تصوّری که بتوان از واژه حق حاصل کرد، در مقایسه این واژه با واژه باطل باشد. یعنی حق را نمیشود فهمید مگر اینکه در کنارش باطل را شناخت و این دو در ادبیات قرآنی نیز شانه به شانه یکدیگرند. در یک تعریفِ مختصر و بسیار ناقص، میتوان گفت حق یعنی درست و باطل یعنی غلط. درست و غلط با چه معیاری؟ با معیار الله و اسلام میشود. مثلاً حقّ این است که غذا در یخچال یا هرجایی در این حد سرما باشد تا فاسد نشود. پس غذا هرجایی غیر از آنجا باشد در جایگاه باطل است. حقّ را شاید بتوانِ آن جایگاه دانست. یعنی در این مثال حقّ یخچال است و باطل هرجای دیگری غیر از آنجا است. پس شاید بتوان حق و باطل را ظرف در نظر گرفت. در نسبت با این ظرف، عدل احتمالاً فعل است. عدل، انجام دادنِ عملِ حقّ است. یعنی اگر غذا در حقّ خود قرار گرفت، عدل رخ داده است و در غیر اینصورت بیعدالتی. برای تقریب ذهن میشود مثالهای دیگری زد. انسان در ماه رمضان باید روزه بگیرد. پس حقّ در ماه رمضان، روزه گرفتن است. و روزه نگرفتن جایگاهِ باطل است. اگر در ماه رمضان، انسان در ظرفِ روزه باشد آنوقت عدل رخ داده است. به نظرم نیازی به مثال دیگری نیست.
حال به سؤال از میانه روی بازگردیم. میانه روی به چه معناست؟ برخی به غلط میگویند که میانهروی نباید به معنایِ حرکت بین حقّ و باطل باشد. البته این حرف در دل خودش این را مستتر دارد که حرکت بین حقّ و باطل، غلط است. پس حرکت بینِ حقّ و باطل، باطل است! پس سؤال دقیقتر این است که آیا میانهای برای حرکت وجود دارد؟ اصلاً مگر بین حق و باطل چیز دیگری هم هست؟ این دوالیسم به نظر نمیرسد به راه سومی ختم شود. پس قطعاً میانهای برای رفتن وجود ندارد. انسان یا به حقّ میپیوندد و عدل را رقم میزند یا بی عدالتی را رقم میزند. این دوالیسم حق و باطل، بهشت و جنم و ... در ادبیات دینی و الهی بسیار روشن کنندهی راه است. حال مفاهیمی مثل افراط، تفریط، وسط و غیره چه میشوند؟ اوّلاً که افراط و تفریط دو مفهوم نیستند بلکه یک مفهومند. یعنی افراط نوعی تفریط است و تفریط نوعی افراط! هر دو فرط هستند. هر دو هم باطل هستند. این نیست که اعتدال بین افراط و تفریط باشد. بلکه مثلاً اعتدال سمتِ راست است و افراط و تفریط هر دو در سمتِ چپ. یعنی افراط و تفریط هر دو در یک جناحند. این است که بعضی وقتها میبینید از حجتیهای و برخی مکتب مشهدیها گرفته تا لیبرال و سوسیال، همه در اینکه «مسئله غزه به ما ربطی ندارد» یکصدا میشوند. همین است که وهابی شیعه را میزند، امریکاییِ بیدین هم شیعه را میزند. و آیا همیشه وسط بودن حقّ است؟ قطعاً باید بررسی شود که وسطِ چه بودن؟ وسطِ حق و باطل که نداریم. وسط، میانه و تند و کندروی همگی واژگانی بسیار عام هستند که من فکر میکنم باید بر اساس موضوعشان حق و باطل بودنشان سنجیده شود. مثلاً قرآن که میگوید مؤمنان بر کافران شدیدند، به نظر نمیرسد عبارتِ شدید واژهای لطیف باشد و نشان از تندی نداشته باشد. باری استادی این حدیث «خیرالامور اوسطها» را بررسی کرد و سؤال پرسید: «آیا در اطاعت از همین امر (خود حدیث) نیز باید حدّ وسط را رعایت کنیم؟»
پی نوشت: همسایه ای داریم در این بلاد، به نام بخاری. این دوست ما با خواندن متنِ محقّرِ حقیر به ذوق و شوق آمده و با نوع نگراشی متفاوت از آنچه من گفتم، همین مسائل را بهتر و بیشتر باز کرده است و دقیقتر بیان کرده است. من جهتِ قدردانی از زحمتشان لینک دانلود متن ایشان را اینجا قرار دادهام تا علاقمندان بتوانند دانلود و مطالعه کنند و آنجا که کلام بنده نقص داشته را بهتر متوجه شوند. از اینجا دانلود کنید.
بی ربط: 1- ثبتِ پیرترین کابیته جمهوری اسلامی چیز کمی نیست. میانگین سنی 58 سال چیز کمی نیست. پیرترین وزیر معرفی شده 68 سال دارد. هرچند خود رئیس هم 65 سال دارد. یعنی تقریباً هم ردیف پدر بزرگ من. قطعاً 4 سال پیشرفتِ حلزونی خواهیم داشت و محافظه کارترین دولت را (مخصوصاً در مقایسه با دولتِ جامبو جتِ احمدی نژاد با ثبتِ خلقالساعهترین تصمیمات در طولِ تاریخ ایران). انگلیسی صفت ترین دولت را خواهیم داشت. 2- کلاسی مهیا شده است برای دوستان تهرانی. ببینید. حقیر در کلاس بررسی کتابِ «هستی و زمان» هایدگر ثبت نام کرده ام و یاسمن هم در کلاسِ «نوصدرایی». کلاسِ استاد نصیری هم دارد که دوست دارم بروم و شاید رفتم.
مطالب مرتبط: کدام راه میانه؟ (2) - بر مدار ولایت - آنچه دیگران ندارند - چند پند - آیا جلیلی میتوانست یک رهبر سیاسی باشد؟ - آغاز 8 سال دفاع مقدس گرامی باد - کسب تکلیف -
کلمات کلیدی:
اسلام افراطی
اعتدال
عدل
- ۱۸
- چهارشنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۲، ۰۷:۵۲ ق.ظ
موضوع مطلبتون واقعننننننننننن عالی بود و دلم چقد می خواستش این موضوعو. اصن این جا دیدمش ی حالی بود واس خودش. فقط دو تا مورد کاش رعایت می شد. اول اینکه توضیحاتش شاخ و برگ زیاد داشت. باید هرس می شد. پراکندگی مطلب رو عرض می کنم که زیاده. البته توضیح واضحات نداشت فقط جملات متعدد یکسان و موازی داشت. کاش ادبیات مقداری ـ و فقط مقداری ـ تغییر می کرد. (از دید کسی بخونید که به مبحث آشنا نیست. الان من به این مبحث آشنام. این کارو کنید) دوم اینکه further reading نیاز داشت :) واقعن برای تاثیر بهتر مطلب باید و باید و باید می داشت. مبحث مهمیه و خیلی ها نمی دونندش.(اصن دلیل اشتباه برخی همینه.)
اون کلاسه هم خیلی نامردیه که شما دارید و ما نداریم :(((((((((((((( خیلی دلم خواست. علی الحساب دیدم ی سری خلاصه داره. همونم غنیمته. ولی خعلی نامردیه :(((((
دوستون می داریم بلابل نوشکفته !!!! خخخ
عیدتونم مبارک :) دعای خدافظی ماه رمضون صحیفه رو.....
یاعلی.
سلام
من دوباره متن رو خوندم و تنها دو تا کلمه «قرتی» و «پیرپاتاله» رو گفتم شاید اگه حذف کنم بهتر باشه. در مورد باقی موارد راستش خیلی نفهمیدم. اگه میشه دقیقاً اون قسمتِ مدّ نظرتون رو اینجا quote کنین تا یه فکری براش بکنم.
ممنون از توجه، نقد و کمکتون
عید شما هم پیشاپیش مبارک و انشاءالله میخونیم.
یاعلی