خدا به پیامبرش گفت: اگر کسی ایمان نیاورد، تو مسئول نیستی. تو فقط مسئولی که هشدار دهی. بگویی. بیاموزی. معنای این حرف این است که پیامبر از ایمان نیاوردن مردم، رنج میکشید. غمخوار مردم بود. برایش سخت بود. عین یک پدر برای بچه هایش. و خدا تسکینش میداد و میگفت تو مسئول نیستی.
علی بیست سال خانه نشست. بیست سال رنج کشید. نامردی دید. بیست سال تنها دوستان واقعی اش، سلمانها و ابوذرها بودند. و چه یاران واقعی ای بودند. بیست سال مردم را میدید، مردمی که او را میشناختند و به روی خود نمیآوردند.مردمی که میدانستند او که بود و وانمود میکردند نمیدانند. و واقعا هم میدانستند. اگر بعدها هم از یاد بردند ولی در اول کار فراموش نکردند. و مگر میشد فراموش کرد؟ علی را فراموش کرد؟ و همین علی را زجر میداد. اینکه میشناسند او را و به روی خود نمیآورند...