روز سوم - چهارشنبه 20 اردیبهشت 1391- 17 جمادی الثانی 1433
صبح در مسجد قدیم بودیم. یعنی از حدود ساعت بیست و سهی دیشب تا اذانِ صبح را در مسجد بودیم. در روضهی مطهره[1] برای پدر و مادر و برادران و ملتمسین دعا نماز خواندم. و بعد در محراب تهجد، که الآن محراب را برداشتهاند، یک نماز شب خواندم و در محل دکّه الآغوات[2]نشستم به خواندن و نوشتن. مسجد قدیم صفایش بیشتر است. با آنکه تجملش هم بیشتر است. مسجد پر از ستون است. چرایش را نمیدانم. فقط میدانم که مسجد از اوّل سقف نداشته و کمکم با برگ نخل برایش سقف درست کردهاند. پس ممکن است که سقف زدن برای اعراب کار سختی بوده و برایِ نگه داشتنِ سقف، از ستونهایِ زیادی استفاده میکردند. احتمالاً یکی از دلایل فرمودهی خدا در قرآن که آسمان سقفی است بدون ستون، همین باشد! سقفِ مسجد نقاشی شده و رنگی است. دیوارهایِ خانهی پیغمبر و فاطمه(س)، فلزی و بلند است به رنگ طلایی و سبز. به نظرم آمد که زندان زیبایی است! درب خانهی پیغمبر و حضرت علی و فاطمه به سمتِ مسجد پیدا نیست امّا درب خانهی حضرت فاطمه به سمتِ کوچه، که الآن نیز داخل مسجد است، پیدا است. کنارِ باب جبرئیل میشود و اکثراً باب بسته است و پرده ای کشیدند.
دیدم که یک جوان ایرانی به خیال خودش زرنگی کرد و دروبین به دست از کنار پرده رفت داخل تا از درب خانه حضرت زهرا عکس بگیرد! بهاَش گفتم نکن، حداقلش این است که با اینهمه دوربین که اطراف است، میبینندت. گوش نکرد. به نظرم از من سنّ بیشتری داشت امّا مثل بچهها لوس بود. نمازم را بستم ولی دیدم که شرطهی عرب آمد و یخهی جوان را گرفت و مثل بچه گربه از آنجا انداخت بیرون و او را با خود برد. بعد از نماز از بغلدستیام که ایرانی بود پرسیدم: چی شد؟ مرد میانسال و جا افتادهای مینمود. گفت: «منم بِهِش گفتم نکن، گوش نکرد! بُردَنِش. لااقل وقتی شُرطه آمد باید سریع نماز میبست! آنقدر نماز میخواند تا شرطه خسته شود و برود!» گفتم: «چی کارِش میکنن؟» گفت: «احتمالاً چن ساعتی نگهِش میدارن و وِلِش میکنن.» بعد از تمام شدن نمازهایم مردِ جا افتاده گفت: «ولش کردن.» ادامه داد که: «رفتم پیشش گفت اشتباه کردم! بِهِش گفتم که به غلط کردمش میارزید؟ آن هم جلوی این وهابیها؟» گذشتم. سحری را قبل از اذانِ صبح خوردیم، نماز صبح را خواندیم و رفتیم. با آنکه مسافریم ولی روزهای چهارشنبه، پنجشنبه و جمعه، روزه گرفتن مستحب است. بعد از نماز صبح با کاروان رفتیم بقیع. بقیع را فقط بعد از نماز صبح باز میکنند آن هم فقط برای مردان.
تصویر 10- نمای کلی از روضهی شریفه. در منتها الیه سمت راست تصویر کمی از منبر پیامبر را میبینید و همانطور که به سمت چپ میروید مقداری از محراب پیامبر به رنگ سیاه سفید دیده میشود و در منتها الیه چپِ تصویر، کمی از دیوارِ خانه حضرت محمد و داماد و دختر گرامیشان به رنگ تیره دیده میشود. با وجودیکه نیمه شب است امّا مردم برای نمازخواندن در این روضه حاضر هستند و این قسمت مملو از جمعیت است. متاسفانه به دلیل ستونهای بسیار زیادِ مسجد، تصویری بهتر از این برای نشان دادن منبر و محراب و دیوار خانهی پیغمبر در یک نما، نتوانستم تهیه کنم. با تطبیق عکس و تصویر 9 میتوانید حدود مسجد و روضه را تصدیق کنید.
تصویر 11-پشتِ خانهی حضرت زهرا(س) و محل محراب تهجد. اثری از محرابی نیست. دور تا دور خانه ها را با کتابخانه فلزی از قرآن محصور کردهاند. در وسط تصویر، جایی که میانِ نواری است که مردم در حال خواندن نماز شب هستند، محرابِ تهجد قرار داشته که پیامبر نماز شبشان را در آنجا (یعنی پشت خانهی حضرت علی و زهرا) میخواندند. در عقبِ این نوار و سمتِ چپِ تصویر، در جایی که افرادی در حال قرائت قرآناند، محل دکه الاغوات است. در قسمت انتهایی این راهرو نیز پردهای است که همان پردهی کذایی است و پشتِ آن بابِ جبرئیل دیده میشود که محل ورود جبرئیل به مسجد پیامبر بوده و از کنار خانه حضرت علی و فاطمه میگذشته. ورود از این درب سفارش شده است ولی متاسفانه در اکثر اوقات به همین شکلی که دیده میشود، راهِ ورود بسته است. با تطبیق عکس و تصویر 9 میتوانید حدود مسجد و محراب تهجد را تصدیق کنید.
تصویر 12- محل نشانه ی شماره ی 5 که مربوط به قبر امّ البنین است را میتوانید با تصویر شماره 8 تصدیق کنید.
در بین الحرمین[3] به دعا خواندن نشستیم که شرطهها گیر دادند. ایستادیم به دعا خواندن، گیر دادند. در حرکت خواندیم، گیر دادند! خلاصه دعا خواندنمان منتفی شد. وارد بقیع شدیم. تابلوهای بزرگی بود که روی آنها بزرگ و به زبانهای مختلف اندرز! نوشته شده بود. منکراتشان کتابهای فارسی میدادند، شرطههایشان گیر! نمیگذاشتند توقف کنیم، بالای سر هیچ قبری. باید میدیدیم و میرفتیم.[4] امّا آخوندمان از هر فرصتی برای توضیح دادن قبرستان و خواندن دعا استفاده میکرد. اینجاست که نحوهی زنده ماندن شیعه را میآموزیم. شیعه یعنی همین! تقیه هم مبارزه است. و چه مبارزهای! درس مبارزه را از قبرستان بقیع آموختم. رهبرِ مبارزه، آخوند. مکتب، اسلام و تشیع. مکان مبارزه، بقیع. قبرستان. محل طلاقی و نقطهی اشتراک آسمان با زمین. سلاح، زبان و قلم. مهمّات، لا اله الا الله، علم. دشمن، مسلمان؟، مسیحی؟، یهودی؟ همه، یعنی شیطان، یعنی کفّار، پوشانندگانِ حق و حقیقت؛ در هر لباسی. مشرکان، پرستندگانِ بتهایِ خودتراشیده. بتهایی که هر روز آنرا میتراشند و هر روز تبلیغش میکنند و هر روز میپرستندش. و بتهایِ امروز، پول و میز و مقام و مدرک؛ لیسانس تا فوق دکترا؛ و حتّی علم هستند. و نه علم. بلکه شبه علم. که علم نزد خدا است و آنچه نزد انسان است، کوچکتر است.
تصویر 13-قبرستان بقیع – در سمت راست تصویر، درب ورودی قبرستان قرار دارد و مردم از آنجا داخل میشوند و با تابلوی بزرگی که بالای آن بسم الله الرحمن الرحیم هست مواجه میشوند. یعنی حدوداً جایی که قبر دختران پیغمبر قرار دارد. بیشتر زائران بقیع شیعیان هستند. با تطبیق موقعیتها با تصویر 12، حدود قبرستان را تصدیق کنید.
قبر حضرت ابراهیم، پسر پیغمبر را زیارت کردیم. پیغمبر بعد از وحیای که به وی شد تا بین ابراهیم و امام حسین یکی را انتخاب کند، حسین را انتخاب کرد. ابراهیم فوت کرد و پیغمبر بر بالای قبر ابراهیم نخلی کاشت تا سایهبانی برای قبر باشد. پیامبر بیم داشت که آفتاب سوزان، خاک قبر را داغ میکند و بدنِ فرزندِ زیرِ خاکش میسوزد. آن وقت حسینِ پیامبر؟ بگذریم... و شهدای غزوات را زیارت کردیم و بعد از اینها کمی زیارت جامعه خواندیم و زیارات دیگر. الآن است که میفهمم چقدر این زیارات را دوست میدارم. بقیع دنیای حرف است. سخن میگوید با سکوت و آرامشش. این منم که گوشهایم کر و چشمانم نابیناست. چه دعایی میتوانم داشته باشم؟ خدایا، مرا به این سرزمین که از بدو ورود احساس کردهام به سرزمین خودم بازگشتهام، بازمگردان! مرا باز مگردان که این اوّلِ مسلمانیام شده است. و تا به حال چقدر که غافل بودهام! مرا بازمگردان به سرزمینام تا وقتی که از من نگذشتهای و به من علم و عمل عطا نکردهای. که علم را تو به هرکه بخواهی میبخشی و حکمت را. و میترسم از اینکه ظرفیت نداشته باشم. پس ظرفیتش را به من ببخشای. خود دستِ من گیر که بی یاریات هیچم و راه گم میکنم. آن وقت است که راه به سرزمینم نخواهم یافت که من گمراهم. و اگر به سرزمینم بازگرداندی، همانا تو بهترینِ هدایتکنندگانی. و اگر این شد بدانم که تو از من خشنودی و اگر این هرگز نشد، بدانم که کوتاهی و تقصیر از من است. و من از تو راضیام و به ندای تو گوش میدهم که ارجعی الی ربّک راضیةً مرضیّه. پروردگارا، نفسم را مطمئن و مرا از خودت راضی بدار و تو نیز از من راضی باش. موجباتش را عطا فرما و مرا در عمل استوار گردان. و این باشد دعا و حاجت قلبی من از تو، ای ارحم الرّاحمین. سلام بر تو ای محمّد و ای بقیع. سلام بر تو ای عبدالله، ای پدر رسولالله، تویی که حتّی قبرت در بقیع هم نیست و اصلاً معلوم نیست کجاست، و ای همهی کسانی که پیامبرِ خدا خجِل از بارگاهِ خود و بارگاهِ شماست، همهی شما را واسطه میکنم، دستم گیرید و در پیشگاهِ او شفاعتم کنید.
بعد از زیارت بقیع راهی هتل شدیم و بین راه، حرفهایی دربارهی مظلومیت شیعه شد. خوابیدیم تا ساعت پنجِ عصر که قصد زیارت مساجد اطراف کردیم. اوّلینش مسجد حضرت علی بود در جنوبِ غربِ مسجد پیامبر. با دربهایِ بسته. آخوندمان گفت دوازده سال است که دربش را باز ندیده است! و چقدر غریب بود. جلوی درب وهّابیای ایستاده بود و به شیعیان کتاب میداد. آن عربهایی که دشداشه سفید و جلیقهی آبی روی آن پوشیدهاند، مسئولِ نهاد امر به معروف و نهی از منکرشان هستند. آرمِ نهاد نیز روی جلیقه حک شده است و از این کتابها هدیه میکنند؛ مخصوصاً به شیعیان. البته کتابها آرمِ وزارتِ ارشادِ کویت را داشت. همهشان به زبانِ فارسی بودند به جز یکی که تفسیر قرآن به ترکی بود. با مزّه آن است که من در مسجد پیغمبر یکدانه قرآن با ترجمه فارسی ندیدم، که البته به اکثر زبانها بود، امّا وهّابیها اینجا که میرسند عاشق فارسها میشوند. هرچه کتاب میدادند، گرفتم. حتی کتابی که به زبانِ ترکی بود را هم از سوراخی کش رفتم. حداقلش این است که این کتابها دست من است نه دستِ دیگری که معلوم نباشد چه میشود! اگر میشد یک گونی از کتابها را میگرفتم! و بعد مسجد غمامه رفتیم. با چند گنبد در اندازههای مختلف، مثل ابرهایِ پنبهای یا به قول جلال مثل یک خانواده که کنار هم نشستهاند! آن هم در همان نزدیکی مسجد امام علی بود. غمامه یعنی ابر. و اینجا مسجدی است که پیامبر در آن دعایِ باران خوانده است. مسجد خارج از شهر بوده امّا الآن همسایهی مسجد پیامبر است. مسجد ابوبکر نیز در همان نزدیکیها بود که از دور زیارتش کردیم. بعد مسجد پیامبر رفتیم. نماز مغرب و عشا خواندیم و آمدیم هتل روزه را باز کنیم و بخوابیم که شب قبل را نخوابیدیم. جالب است. در مسجد پیامبر هنگامِ نماز، تنها صدایی که بعد از صدایِ امام جماعت شنیده میشود، صدایِ سرفههایِ مکرر از گوشه و کنارِ مسجد و از دور و نزدیک است که با لهجههای مختلف ادا میشود. صدایِ پرندگان هم که همیشه هست. در نماز اگر صدایِ زنگ خوردن گوشیِ همراهی را شنیدید، اوّل شک کنید که این گوشیِ همراه
متعلّق به یک ایرانی است!
تصویر 14- تصویر متنِ تابلویی است که دولت سعودی در قبرستانِ بقیع نصب کرده است. در طرفین تصویر میبینید که این متن به زبانهای دیگری نیز ترجمه شده است.
[1] در حدیث نبوی آمده است که: «ما بین بیتى[قبرى] و منبرى روضة من ریاض الجنة» که یعنی، بین خانهی من و منبرم، باغی است از باغهای بهشت. و مورد قبول سنی و شیعه است. در روایاتِ ائمه، این روضه شامل خانهی حضرت فاطمه نیز میشود. قسمتی که روضه نام دارد به رنگ سبز فرش شده است و باقی مسجد به رنگ قرمز. البته قسمتی از فرشهای قرمز که روبروی خانه حضرت فاطمه هست نیز، از نظر شیعه جزء روضه محسوب میشود. نماز و دعا خواندن در روضه بسیار توصیه شده است.
[2] در داخل مسجد النبى صفه یا ایوانچه مانندى آماده ساخته بودند که مهاجران بىسر پناه در آن جا به سر مىبردند. اینان همان دسته از مسلماناناند که به «اصحاب صُفه» معروف گشتند. پیش از آن که قبله از بیت المقدس به طرف کعبه تغییر کند محراب رسول خدا (ص) در ناحیه شمال مسجد بود. پس از تغییر قبله به دستور پیامبر، آن قسمت را مسقف کردند و آن مکانى براى استراحت و سکونت مسلمانان مهاجر و بى پناه گردید که در توسعه مسجد در سال هفتم هجرى داخل مسجد قرار گرفت. محلّ اصحاب صفّه در سمتِ غربِ دکه الآغوات کنونی بوده است. آنچه امروزه به صفه معروف است، روزگارى «دکة الاغوات» و جایگاه خواجههاى حرم بوده که وظیفه حراست و خدمتگزارى حرم را به عهده داشتهاند. خانههاى زنان پیغمبر(ص) که به صورت حجرههایى بودند، در سه طرف شمال، جنوب و شرق مسجد قرار داده شد. چون آن حضرت به جوار پروردگار شتافت، ایشان را در حجره عایشه که در کنار مسجد بود به خاک سپردند.
[3] بین حرم پیامبر و قبر ائمهی بقیع، بینالحرمین است.
[4] بر مبنای حدیثی از رسول خدا در صحیح مسلم که: بر بالای قبرها ننشینید.
از طریق این لینک میتوانید فایل pdf کامل سفرنامه را دریافت کنید.
کلمات کلیدی:
عمره دانشجویی
عمره
عمره متاهلین
سفرنامه عمر عمره
سفرنامه عمره
سفرنامه عمره دانشجویی
مسجدالنبی
قبرستان بقیع
ائمه بقیع
نقشه بقیع
نقشه مسجدالنبی
بقیع
- ۱
- شنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۱، ۱۰:۱۰ ب.ظ
خانمها هم الحق که ید طولایی در نزدیک شدن به مصداق السابقون السابقون دارن! در ورود به روضه الرضوان که باز میشد بلانسبت مثل گله ی اسب رم کرده حمله ور میشدن... بگذریم
اللهم ارزقنا حج بیتک الحرام...