من فکر میکنم هیچکس نمیداند بانکها چه میکنند. یا اصلا ریشهایتر، خود پول چه میکند. در واقع احتمال میدهم هر کسی ادعا میکند میفهمد که پول و بانک چگونه کار میکنند، دروغ میگوید! من هم نمیفهمم پول و بانک را. در این بین بعضیها، که عموما از عوام هستند، خیلی خوش خیال هستند و فکر میکنند مشکل ما با بانک فقط سر چیزهایی مثل سود و جریمه دیرکرد است! فکر میکنند بانک یکچیزی است که مثلا یک یا چند اقتصاددان برای حل مشکلات جامعه درست کردهاند. فکر میکنند مثلا غربیها کاملا بانک را مثل یک ابزار کنترل میکنند و متوجهاند بانک چیست و چه میکند. فکر میکنند بانک مثل یک ماشین است که سوییچ را میندازی داخلش و مبتنی بر یک سری قواعد دقیقه و مکانیکی کار میکند و غربیها دارند از این ابزار استفاده میکنند. اما به نظرم اینظور نیست. اصلا بانک را اقتصاددانها درست نکردهاند. بانک را یک عده شیاد درست کردهاند بعد اقتصاددانها خواستهاند بفهمند آن چیست و برایش نظریه پردازی کردهاند. اما نه تنها اقتصاددانها هنوز کاملا نمیفهمند بانک چیست و چه میکند، که خود بانکدارها هم نمیفهمند چه میکنند! اما خوب باز بانکدارها خیلی بهتر از بقیه میفهمند چه میکنند.
ما یک جهل مرکب نسبت به بانک داریم. هم نمیدانیمش و هم نمیدانیم که نمیدانیمش. به خصوص اقتصاددانها در این جهل مرکب بیشترین ضربه را میزنند. چون خیال میکنند که میدانند اما واقعا نمیدانند. من وقتی به بانک فکر میکنم، به یاد فیلم «کت جادویی» میافتم. نمیدانم یادتان هست یا نه. یارو دست میکرد در جیبش و پول را در میاورد. به همین راحتی. خلق پول بانک به همین راحتی است. بانک میتواند همهچیز را صاحب شود، با یک دست در جیب کردن.
آدم تا وقتی در یک کاری مشغول است کمتر متوجه سوگیری ذهنش میشود. مسئله خیلی ساده است: چون پول میگیری ممکن است همچون کسی که اجیر شده ایرادات را نبینی و به چیزهایی که معتقد نیستی تن دهی. امّا توجه داشتن به همین مسئلهی ساده در مرحلهی عمل به راحتی رخ نمیدهد. مخصوصا وقتی زن و بچه هم داشته باشی! در واقع علاقه به امنیت شغلی، ریسکپذیری انسان را به شدت کاهش میدهد و این تهدیدی است برای حریت و آزادگی انسان. در حقیقت تهدیدی است برای انسان بودن انسان! زیرا با شدت یافتن این سوگیری ذهنی انسان کم کم توانایی اندیشیدن در سطوحی فراتر را از دست داده و ذهنش بسته و بستهتر میشود و این میتواند منجر شود که انسان دیگر اندیشهورز نباشد؛ جرئت اندیشیدن نداشته باشد و تبدیل به یک روبات شود. روباتی که صرفاً دستوری را میگیرد و انجام میدهد و در قبالش پولش را هم میگیرد.
خبری در تلگرام خواندم از این که سامسونگ با شرایط ویژه و اقساط به کارمندان دولت جنس میفروشد (این خبر). البته این اتفاق برای اولین بار نیست. امّا اینطور که فهمیدم در این سال اقتصاد مقاومتی، شاید بازاریابی سامسونگ در دولت بیشتر شده است. کاری به نفهمی مسئولین و کارمندان دولتی چه ریشو چه غیر ریشو ندارم. این که چیز مشخصی است!
امّا این بازار برای سامسونگ یک بازار معمولی است یا ویژگی خاصی دارد؟
به نظر من بازار خیلی خاصی است و برای سامسونگ اهمیت زیادی دارد و سامسونگ هدفمند روی آن سرمایهگذاری میکند؛ زیرا وقتی یک مسئول ریشوی دولتی یک گوشی سامسونگ مدل خدا را مثلا با صد یا دویست هزارتومان ارزانتر از بازار نزدیک به دو میلیون تومان میخرد و از این خریدش یک احساس پیروزی عظیم میکند و ژست اجتماعیاش بالاتر میرود (و اصلاً مگر میشود آقای دکترِ، گوشی مدل خدا نداشته باشد؟) حالا این مسئول میآید برای تولید ملّی و اقتصاد کشورش سینه چاک کند؟ نه آقا. خوش خیالید. این مسئول یا کارمند دولتی با شندرغاز رشوه خریده شده است. این دیگر رطب خورده است. این منع رطب کند؟ البته این آقایان که در عمل خودشان بزرگترین مانع تولید ملّی هستند، قطعاً در حرف از تولید ملّی میگویند چون این حرف خودش باعث افزایش شأن اجتماعی است و چه بسا در فیش حقوقیشان هم بی تأثیر نباشد که بتوانند جنسهای بهتر و بیشتری از سامسونگ بخرند!