علی (ع) فرمود: «در فتنه ها چونان شتر دو ساله باش، نه پشتی دارد که سواری دهد و نه پستانی تا او را بدوشند»(نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، حکمت 1، ص 624)
متن زیر بخشی از یک گفتگوی مفصل دربارهی ابعاد فرهنگی شفافیت در پژوهشکدهی حکمت است که در قسمتی از پایاننامهی بنده نیز آمده است.
میتوان دربارهی «روانشناسی شفافیت» سخن گفت. «عدم شفافیت»، جهات «روانشناختی» بسیاری دارد مانند عدم شفافیتگرایی یا شفافیتگریزی/ستیزی. با وجودی که انسان به وجوب عقلی شفافیتگرا است، انسان به طبع شفافیتگریز است و غریزه و طبع اولی انسان، «عدم شفافیتگرایی» است. انسان «عدمِ شفافیتخواه» (شفافیت گریز/ستیز) بالطبع است. یک صغرا کبرای بسیار ساده و پیش پا افتاده و در دسترس با توجه بدان چه مشهورات است، برای اثبات فیالجملهای شفافیتگریز بالطبع بودن انسان، آن است که از قدیم مشهور بوده که اطلاعات قدرت است و ما، شفافیت را به مثابهی امکان وصول به اطلاعات دانستیم و از سوی دیگر، انسان میخواهد همیشه غالب باشد و نمیخواهد کسی بر او قدرت بیابد و غلبه کند! پس او از شفافیت میگریزد و حتی با آن میستیزد. در واقع انسان به دلیل علاقهی طبعی به آزادی بی حد و حصر، استیلا، غلبه، اعمال قدرت و نظارت دیگران را بر خود بر نمیتابد. امّا انسان به لحاظ عقلی و به دلیل فواید و ضرورتهای ایجاب کنندهی آن در بعد اجتماعی، ضرورت شفافیت را تأیید مینماید. به واقع انسان، عقلاً شفافیت را برای جامعه و کل کشور ضروری میداند، امّا طبعاً علاقه دارد خود را از جامعه استثناء کند و خود بدان تن ندهد.
یکی از نکاتی که در مورد اتفاقاتی مثل مسئلهی اخیر میثم مطیعی به ذهن متبادر میشود این است که ما حزبالهیها بسیار از جریان رسانهای غربگراها میترسیم! تا آنها یک پِخ میکنند ماها به جان هم میافتیم و همدیگر را تکذیب میکنیم! آنوقت ما انقلابی هستیم؟ عملاً ما ضربه دومی و منفعل شدهایم! مدام میخواهیم خودمان را با جریان رسانهای رقیب هماهنگ کنیم تا مبادا علیه ما جریان بسازند! البته من فکر میکنم رقبای رسانهای در این بین خودزنی هم میکنند! میثم مطیعی پارسال عید فطر هم نقدهای مشابهی را خوانده بود. امّا صدایش به خیلی از مردم نرسید! امّا اینها که در بوق کردند صدای میثم را منعکس کردند!
ما نباید از جریان رسانهای این مدعیان پوچاندیش بترسیم. هرچند نباید الکی و با مسائل سخیفی مثل حضور زنان در ورزشگاه و جریان اللهکرم هم به آنها آتو بدهیم! ولی سر مسائل اساسی مثل انتقادات استخواندار میثم که دیگر نباید کوتاه بیاییم. مسئله ورزشگاه سخیف است، انتقادات میثم که دقیق است. سر اینها که دیگر نباید ما خودمان را سانسور کنیم تا مبادا آنها بدشان بیاید. اگر میثم تندرو نباشد و هزینه ندهد و انتقاد نکند، رهبری مجبور است خودش وارد شود و تندروی کند و انتقاد کند. شما این را میخواهید؟ حتما باید رهبری صریح انتقاد کند؟ یک ذره هزینه بدهید دیگر! چرا میترسید؟ شجاع باشید. خود را سپر بلای رهبری کنید نه اینکه عین بچهها رهبری را جلوی خود بیاندازید و پشت او قایم شوید. درباره تندروی
یکی از موضوعات اصلی یا شاید اصلیترین موضوع دانش جامعهشناسی آن است که جامعه را بعنوان یک کل و واحد مستقل بررسی کند. در واقع جامعه را نه بعنوان تک تک افراد آن بلکه بعنوان یک مجموعه با هویت مستقل از تک تک اعضای آن تحلیل نماید. به این واسطه یکی از موضوعات اساسی در این دانش آن است که چگونه این هویت جمعی بر انتخابها و رفتارهای تک تک اعضای جامعه تأثیر میگذارد و بعبارتی واضحتر، چگونه اختیار از انسانها گرفته شده است و آنها تحت سلطهی فرامین جامعه حرکت میکنند. همین است که بسیاری از جامعهشناسها بدبینی خاصی در مورد تحت کنترل بودن ما از طرف جامعه و حکومت دارند و تقریبا نسبت به هرگونه تغییری بدبین هستند و آنرا شیوهی جدیدی از سلطهجویی حکومت بر مردم میپندارند. راسل به مضمون دربارهی اختلاف جامعهشناسی و اقتصاد لیبرال اینطور میگوید: «همزمان که موضوع اقتصاد لیبرال نحوهی آزادی، اختیار و حق انتخاب آزاد افراد را مطالعه میکند، جامعهشناسی به مطالعهی عدم وجود اختیار و انتخاب آزاد افراد میپردازد.»
نه اینکه طرفدار اقتصاد لیبرال باشم و نه اینکه مخالف جامعهشناسی باشم امّا جامعهشناسها همانطور که از احاطهی هژمونی نظامهای اجتماعی بر افراد صحبت میکنند، خود تحت سیطره، سلطه و احاطهی هژمونی دانش جامعهشناسی بر اندیشه خود هستند و ادعای بزرگ آنها خودمتناقض مینماید. البته، اقتصاددانهای لیبرال هم تحت سیطرهی هژمون دانش اقتصادی خود قرار دارند و آنطور که ادعا میکنند آزاد نیستند!
میتوان گفت معمای دو زندانی (Prisoner’s Dilemma) شناختهشدهترین بازی استراتژیک در تئوری بازیها (Game Theory) است که توسط دو تن از دانشمندان شرکت رند (RAND) با نامهای مریل فلاد و ملوین درشر شکل گرفت و توسط آلبرت تاکر، ریاضیدان دانشگاه پرینستون رسمیت یافت. امّا بگذارید آن را به زبان ساده توضیح دهم. فرض کنید شما و شریک جرم شما را دستگیر کردهاند و در دو اتاق جداگانه انداختهاند. ولی هیچ مدرکی ندارند. بنابراین باید از شما اعتراف بگیرند. حال به شما این پیشنهاد را میدهند:
1- اگر تو اعتراف کنی ولی رفیقت اعتراف نکنه، تو تبرئه میشی ولی رفیقت 20 سال میافته زندان.
2- اگر تو اعتراف نکنی ولی رفیقت اعتراف کنه، تو 20 سال میری زندان و رفیقت تبرئه میشه!
3- اگه جفتتون اعتراف کنید هر دو 5 سال میرید زندان!
4- اگر جفتتون اعتراف نکنید هر دو 1 سال میرید زندان!