امروز صبح حسین عازم اردوی شرایط سخت شد. اردویی سهروزه شامل چادرخوابی، پیادهروی طولانی، خشم شب (!) و ... اصل اردو مورد بحث بنده نیست، لذا تشریح نمیکنم که چیست و چرا! هرچند، شاید بسیاری آشنایی داشته باشند. یکی از الزامات این اردو همراه نداشتن تلفن همراه است. همین مسئله موجب نگرانی و دلتنگی بیشتر برخی از خانوادههای عازمین میشود. من نیز از آن جمله هستم.
صبح از حسین که جدا شدم بسیار ناراحت بودم، خصوصاً که فراموش کردم با او خداحافظی کنم! در راه مدام به دوری فکر میکردم و اندوهگین بودم. دلشوره داشتم. کلاً دگرگون بودم. مدام به بی خبری فکر میکردم تا اینکه به دانشکده رسیدم. صدای زیارت عاشورا در سالن پیچیده بود. یَا أبَا عَبْدِ اللهِ ، لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّةُ ، وجَلّتْ وعَظُمَتْ المُصِیبَةُ بِکَ عَلَیْنا وَعَلَى جَمِیعِ أهْلِ الإسلام ، وَجَلَّتْ وَعَظُمَتْ مُصِیبَتُکَ فِی السَّمَوَاتِ عَلَى جَمِیعِ أهْلِ السَّمَوَات... پاهایم شل شد. به فکر فرو رفتم. خود را با همسران شهدا و بهخصوص شهدای کربلا مقایسه کردم. اشک در چشمانم حلقه زد.
امان از دل زینب! و خاک بر سر من! اولی احساس بود و دومی فکر. چگونه زنان زمان جنگ و زنان زمان حسین (ع) جدایی و دوری و دلواپسی را تاب آوردند؟ چه بر آنها گذشت؟ عجب صبری... و حالا من چه کنم که اگر گاه امتحان آمد روسفید شوم و روسفید کنم؟ من که با یک اردو منقلب شدهام چه کنم که جنگ مرا منحرف نکند؟
خدایا مقام همسران شهدا را متعالی بفرما...
الهی صبری چون صبر آنان به ما عطا کن...
پروردگارا ما را برای امتحانات سخت زندگی بپروران...
این مطلب با تاخیر منتشر شد.
روز ازدواج مبارک.
برای مشاهده در ابعاد و کیفیت اصلی روی تصویر کلیک رنجه فرمایید.
مدت کوتاهی است در شرکت النون (بنیان نوآوری الکترونیک) به عنوان گرافیست مشغول هستم. پوستری را مشاهده میکنید که برای یکی از نمایشگاههای شرکت طراحی کردم. شرکت النون قصد در ارائه خدمات خوب و قابل تحسینی در حوزه IT دارد که به دوستان پیشنهاد میکنم از خدمات آن بعنوان حمایت از تولید ملّی و جهت جلوگیری از جاسوسی اطلاعات استفاده کنند. ایمیل بنده در النون: bande@elenoon.ir
انشالله کارهایی که برای این شرکت انجام میدهم را از طریق بلاگم به دوستان اطلاعرسانی میکنم.. برای آشنایی بیشتر با النون و مشاهده بروشور النون به ادامه مطلب مراجعه فرمایید.
متأسفانه هنگام صحبت در مورد جاسوسی از یک جامعه و از یک کشور برخی افراد با کوته نظری عنوان میکنند که حتّی اگر هم از اطلاعات من جاسوسی کنند چه مشکلی پیش میآید؟ مگر من چه آدم مهمی هستم؟ ضمن وجود احتمالاتی از جمله اینکه هر انسان برجسته ای روزی انسانی کاملاً عادی بوده است و احتمال مشهور شدن هرکس وجود دارد قصد نویسنده اشاره به مسائل بزرگتری از اینگونه جاسوسیهاست. یکی از نمودهای این دست جاسوسیها در فتنه ی سال 88 رخ داد. در آن زمان برخی افراد وقتی در حین خرابکاری دستگیر میشدند و پس از تعهد و چند ساعت آزاد میشدند دیده میشد که در خرابکاری دیگری دوباره حضور دارند و دوباره بازداشت میشدند. با بازجویی از این افراد مشخّص شد که گروهی از آنها مورد تهدید قرار گرفته اند. برای مثال با جوانی که استعداد خرابکاری داشته است تماس گرفته اند و وی را تهدید کرده اند که اگر در خرابکاری شرکت نکند با استفاده از فیلمها و عکسهایی که از وی دارند تا آخر عمر وی را بی آبرو میکنند. در این مثال میبینید که شخصی ناخواسته وارد یک فضای مخرّب سیاسی میشود و این شخص نیز همچون همه ی ما یک انسان معمولی است. او فقط یک قربانی است که به جای او هر کدام از ما میتوانستیم باشیم. پس برای سرباز شیطان شدن نیاز نیست انسان مهمّی باشیم. اتفاقا در این موارد شیطان به دنبال انسانهای کاملاً معمولی میگردد تا آنها را سرباز خط مقدم خود سازد؛ هیچوقت سران فتنه ها خود را در خط مقدم نبرد قرار نمیدهند، این انسانهای معمولی و قربانی هستند که جان فدای آنها میشوند. این یک مثال از مشکلات فردی در جاسوسی بود. امّا قصد اصلی نویسنده ایجاد توجه نسبت به مسائل جمعی است.