در فیلمها و داستانهای گانگستری، از پدرخوانده تا آثار اسکورسیزی، و حتی اثری مانند «بریکینگ بد» که بگی نگی شاید گانگستری باشد همواره اگر تنها یک ارزش متفقالقول میان گانگسترها بیان شده باشد آن ارزش، خانواده است. گویی هر قاعده و قانونی را اگر زیر پا بگذارند، خانواده را محترم میشمرند؛ تا آنجا که البته، همه اقداماتشان را به اسم خدمت به خانواده توجیه میکنند. با اینحال، همانطور که والتر وایت در انتهای بریکینگ بد اعتراف کرد، بسیاری اوقات هدف ارضای امیال درونی فرد از طریق خلافکاری است و خانواده بهانه است، دمدستترین دستاویز برای توجیه اقدامات ناشایست خویش. البته، هدف اولیه این فرایند خلافکاری نیز، احتمالا خدمت به خانواده بوده است. تأمین رفاه برای آنها که دوستشان داریم.
برای آن دسته از افراد همچون بنده، که علاقهای برای خدمت به دیگران دارند تا «احساس مفید بودن» کنند خانواده گوهری زیباست. یک نفر میتواند بگوید هدف از خدمت به دیگران هم، خدمت به خود است! هدف آن است که «احساس مفید بودن» فرد را راضی کند. ممکن است. بهرحال این همراستایی منافع شخصی با منافع جمعی، خود نیکوست و بهتر از خودخواهی صِرف است.
خانواده برای احساس مفید بودن گوهری است، بخصوص در جامعهای همچون ایران که امکان دستیابی به موقعیتهای تاثیرگذاری اجتماعی و خدمات انساندوستانه به خلق نیز هموار نیست. در فرایند ناکامی-بازگشت، وقتی انسان از دستیابی به ایدهآلها و نیازهای والاتر ناامید میشود به نیازهای بنیادینتر خود باز میگردد. به زبان ساده وقتی از جامعه ناامید میشود به درون خویش باز میگردد و به کنجِ خویشتن میخزد! اینجاست که خانواده، به نجات انسان میآید!
من نوعی با خود میاندیشم، اگر نمیتوانم در جامعه مفید و اثرگذار باشم، برای خانواده خویش که میتوانم مفید باشم. به همسر و فرزندانم، آنها که دوستشان دارم و پارههای تن خودم که میتوانم خدمت کنم. بگذار بهترین خدمتی که میتوانم انجام دهم را به آنها روا دارم و اینگونه احساس «مفید بودن» را داشته باشم. شوق خدمت به خانواده منِ نوعی را سرپا نگه میدارد.
- ۲
- چهارشنبه, ۱ تیر ۱۴۰۱، ۱۱:۰۸ ق.ظ
واقعاً خانواده، پدیدهٔ عجیبیه، عملاً هیچ توضیحِ علمی (و نه احساسی) برای این حجم از تقدس و علاقه به مقدس شمردنش در بین بشر (خصوصاً بشر شرقی) نمیشه براش آورد و فقط میشه به قول شما با «شوق خدمت» سرپا موند و به زندگانی ادامه داد.