چند وقتی است وارد روند پایان نامه شدهام. پایان نامه مرا یاد فیلم «Theory of Everything» میاندازد. جایی که استاد «راهنما» دنبال دانشجویش میرود، او را با خودش به محافل مختلف میبرد تا نکند جرقّهای به ذهن دانشجو برسد. هر روز همچون باغبانی که به نهالش سر میزند تا ببیند آیا جوانه زده است؛ از دانشجویش سراغ ایدهای برای پایان نامه میگیرد. امّا حال و وضع ما چنین نیست! استقبال از ایدههای جدید کار آن کافران است! ما برای اینکه اثبات کنیم با استفاده از اسلام و قرآن و میتوان نظامسازی کرد راه درازی داریم.
از دبیرستان به هدف تحوّل در علوم انسانی برای کنکور و دانشگاه درس میخواندم. در کارشناسی که موقعیتش را نیافتم امّا در کارشناسی ارشد با توپ پر وارد شدم! آمادهی شلّیک به دیوارهای بلند این دژ عظیم. امّا حالا میبینم که باید تغییر استراتژی دهم. به جای حمله مستقیم باید نامتقارن وارد شوم! در این مقطعِ ضعیف، نمیشود شلّیک محکمی به دیوارهای این دژ قوی و عظیم داشت. شاید نتوانم با بهترین شلّیکی هم که دارم به داخل این قلعه رخنه کنم. باکی نیست. هنر استراتژیست تحلیل محیط و تعیین استراتژی حمله، مبتنی بر آن است. استراتژی خود را تغییر دادم. استراتژی انگری بردز را اتخاذ کردم!
در انگری بردز وقتی میخواستید بمبی به یک دژ سنگی شلّیک کنید، بدترین راه پرتاب بمب به صورت مستقیم به دیوارهای روبرویی قلعه بود و هوشمندانهترین راه پرتاب قوسی بمب به صورتی که از بالا، وارد قلعه شود و قلعه را از درون مفجر و متلاشی کند. بنابراین تصمیم گرفتم با یک پایان نامه خوب، و نه ساختارشکن، نظر اهالی این علم را جلب کنم. وارد فضای این علم شوم و پس از آن منفجر شوم! انشاءالله...
دربارهی جنگ نامنظّم علمی: بخوانید.
همواره اختلاف طبقاتی یکی از بزرگترین موانع دستیابی به عدالت اجتماعی بوده است. «مارکس» در نظریه «آگاهی طبقاتی» خود معتقد بود در نظام اجتماعی فئودالی، مردم تحت فرمان یک فئودال بودند و به دلیل بزرگی زمینهای فئودالها و عدم ارتباط رعایا با یکدیگر، آگاهی طبقاتی شکل نمیگرفت. امّا در جوامع صنعتی بر خلاف جوامع فئودالی، مردم به دلیل کار کردن در کنار یکدیگر از اوضاع اطرافیان خود آگاهی مییابند و این آگاهی از اختلاف طبقاتی منجر به انقلابهای مدنی میگردد. آگاهی طبقاتی همان مفهومی است که ما از آن با عنوان «شفافیت» یاد میکنیم؛ امّا این بار نه برای ایجاد انقلاب بلکه برای جلوگیری از نارضایتی و ایجاد اعتماد مردم به دولتها.
ادامهی مطلب را در وبسایت «شفافیت برای ایران» بخوانید.
بیش از یک ماهی است با مجموعه «شفافیت برای ایران» در دو حوزهی «شفافیت در نظام سلامت» و «امور هنری» همکاری میکنم. یکی از دلایل کم کاری در وبلاگم، نوشتن در وبسایت مجموعه است. در راستای تحقق اهداف مجموعه، نیازمند همکاری همه دوستان هستیم.
هنوز هم هر از چندی درباره انتخابات ریاست جمهوری سال 1392 بحث میشود و بحث میکنیم و فکر میکنم. دوستانی هستند که هنوز هم هرچه میشود دق دلی خود را سر آیت الله مصباح خالی میکنند. ظریف که با اوباما دست میدهد به جبهه پایداری فحش میدهند و زمانی که مجلس نمیتواند سد راه برجام شود یاد جفای سعید جلیلی میافتند!
دوستان توقع دارند سعید جلیلی هم از صحنه کنار میرفت مثل حداد عادل. باری در مقابل این حرف کمی تأمل کردم و دیدم کنار رفتن این دو مثل هم نیست. قطعا کسانی که به سعید جلیلی رأی میدادند به روحانی رأی نمیدادند. بنابراین اگر او کنار میرفت باز هم روحانی با همین رأی خودش یکسره رئیس جمهور میشد فقط با این تفاوت که مقداری آراء دیگر کاندیداهای اصولگرا بیشتر میشد. امّا بعید نبود که حداد عادل بتواند آراء حسن روحانی را کم کند و همان اختلاف کوچک را از بین ببرد و کار را به مرحله دوم انتخابات بکشاند!
بنابراین هرچند رفتن سعید جلیلی دردی را دوا نمیکرد امّا شاید ماندن حداد عادل موجب خیر میگشت. امّا صد حیف که برخی عمل حداد عادل را شجاعانه و کمک کننده توصیف میکنند و عمل سعید جلیلی را غیر منطقی!
عنوان به مطلب دیگری به نام «چند پند» اشاره دارد.