مباحث علوم انسانی در بسیاری از موارد آنقدر واضح و بدیهی هستند که اکثر مردم اهمیت آن را متوجه نمیشوند. برای مثال سونزو نویسنده نخستین کتاب نظامی جهان در جملهای میگوید: «آنکس که خود را بشناسد و دشمن را بشناسد پیروز است.» بسیاری با سادهانگارانی بدین جمله توجه نمیکنند حال آنکه از همین جمله ساده، مبانی علوم استراتژیک، تحلیل وضعیت و SWOT استخراج میگردد.
سونزو، اندیشمند و فرماندهی نظامی چینی است که کتاب «هنر جنگ»، قدیمیترین اثر نظامی جهان و بزرگترین اثر نظامی چین را 2500 سال پیش به رشتهی تحریر درآورده است. این کتاب تنها یک اثر نظامی به حساب نمیآید بلکه کتابی فکری و فلسفی است و اندیشمندان، استراتژیهای مطرح در این کتاب را برای استفاده در علوم سیاسی، مدیریتی، اقتصادی، اجتماعی و حتّی ورزشی مناسب میدانند. مقاله حاضر به تبیین نگاه استراتژیک سونزو در مواجهه با شرایط مختلف و تشریح برخی از مهمترین استراتژیهای وی در حل مسائل میپردازد. به این منظور ابتدا، «تحلیل استراتژیک» را بعنوان گام صفر در اندیشهی سونزو مورد مداقّه قرار میدهد. سپس استراتژیهای عمدهی سونزو یعنی «استراتژی تعیین زمین بازی (ایجاد و استفاده از فرصتها)»، «استراتژی پیروزی با سهولت»، «استراتژی فریب»، «استراتژی پیروزی سریع» و «استراتژی نبرد در زمین مرگ (تبدیل مضار به مزایا)» تبیین میشوند. در نهایت با شناخت نظرات استراتژیک سونزو و کاربرد آنها در مدیریت سازمانها، نیاز مدیران امروزی به شناخت و استفاده از اندیشهها و استراتژیهای سونزو مورد تأکید قرار میگیرد.
هشدار، متن حاوی تصویرسازیهای دلخراش است. بهتر است نخوانید!
در دوران راهنمایی معلم هنری داشتیم به نام زارعشاهی. مرد شریف و دوست داشتنی است و همچنان در یزد آموزشگاه آزاد هنری دارد و هنر میآموزد. من در آن دوران بیشتر ورزشهایی مثل بسکتبال و بدمینتون بازی میکردم. جناب زارعشاهی روزی در ساعت ورزش در حین بازی مرا دید و صدایم کرد و به مضمون چنین چیزی گفت: «بوذرجمهری، تو نمیخواد بسکتبال بازی کنی!» با تعجب پرسیدم چرا؟! گفت: «تو مثل بقیه نیستی! به دستهات نیاز داری! دستهای تو، دستهای ظریف یک هنرمنده!» کتمان نمیکنم که تعریف بینظیری بود و مرا ذوقزده کرد! از آن زمان به بعد تازه متوجه دستانم شدم! انگار تا آن زمان نمیدانستم دست دارم! پس از آن بارها به دستانم نگاه کردهام و به آنها اندیشیدهام. به اینکه این دستان برای چه خلق شدهاند؟ هنر را که نشد حرفهای پی بگیرم. شاید این دستان ظریف به درد جراحی هم میخوردند. و شاید به درد قلم به دست گرفتن و نوشتن. امّا تقدیر روزگار آنقدرها هم رمانتیک و رؤیایی نیست! این دست تابحال بیش از هرچیزی به کارهای بیفایدهای پرداخته است!