در فیلمها و داستانهای گانگستری، از پدرخوانده تا آثار اسکورسیزی، و حتی اثری مانند «بریکینگ بد» که بگی نگی شاید گانگستری باشد همواره اگر تنها یک ارزش متفقالقول میان گانگسترها بیان شده باشد آن ارزش، خانواده است. گویی هر قاعده و قانونی را اگر زیر پا بگذارند، خانواده را محترم میشمرند؛ تا آنجا که البته، همه اقداماتشان را به اسم خدمت به خانواده توجیه میکنند. با اینحال، همانطور که والتر وایت در انتهای بریکینگ بد اعتراف کرد، بسیاری اوقات هدف ارضای امیال درونی فرد از طریق خلافکاری است و خانواده بهانه است، دمدستترین دستاویز برای توجیه اقدامات ناشایست خویش. البته، هدف اولیه این فرایند خلافکاری نیز، احتمالا خدمت به خانواده بوده است. تأمین رفاه برای آنها که دوستشان داریم.
سال گذشته در یک مصاحبه شغلی برای بنیاد برکت شرکت کردم. در مصاحبه حضوری پرسشگر از بنده پرسید: «شما که مدیریت و سیاستگذاری خوندید چرا مدیر نشدید!؟»
در پاسخ ماندم!
وقتی گزارش تعارض منافع را برای مجلس مینوشتیم از اول قرار بود جدولی از مصادیق باشد و منتشر نشود. کمکم درخواست کردند توضیحات بیشتری ارائه شود و کمی از راهکارها هم بیاید و بعد منتشر هم بشود! مردد بودیم. نگران از اینکه انتشار آن برایمان مخاطراتی داشته باشد. با این حال من که اهل دل به دریا زدن هستم موافق نشرش بودم. هرچه بادا باد! ما به وظیفهمان عمل کنیم، باقیاش را خدا خودش میداند!
هرکسی از من درباره ازدواج کردن یا نکردن میپرسید همیشه یکی از دلایلم این بود که «خب تا ابد میخواهی تنها باشی؟ الان جوان هستی و عشق و حال میکنی، مشکلی نداری ۲۰-۳۰ دیگه هم تنها باشی و بچه و نوهای دور و برت نباشه؟» با وجودی که من خودم با تنهایی مشکل زیادی ندارم ولی ترجیح میدهم وقتی بالای ۴۰-۵۰ سالم شد بچههایم بزرگ و عاقل شده باشند و کنارم باشند.
در رابطه با طرحی که قرار است سهمیه ۲۰ لیتری بنزین به همه شهروندان تخصیص داده شود و بصورت پایلوت در کیش و قشم اجرا شود لازم است چند نکته ذکر شود.
افرادی هستند که در زندگی به مال و منالی رسیدهاند و دیگر بیش از این چیزی نمیخواهند بنابراین سرمایه خود را تلمبار میکنند. درست است شما به حد اشباع رسیدهاید و چیزی نمیخواهید اما بجای انبار کردن ثروت خود، اگر آنرا به چرخه اقتصادی بیندازید، زندگی چهار نفر را میتوانید بچرخانید.
قضیه ظرفیت پزشکی هم عجب جنگ زرگری شده است! تمام نمیشود. کاش ول میکردند و به مشکلات اساسیتر میپرداختند. اما شاید اصل قضیه این جنگ زرگری، همین سرگرمکنندگی آن و نپرداختن به اصل مسائل باشد.
بنظرم کسی که میخواهد در ایران در حوزههای مدیریتی کار کند باید ابتدا یک شغل آزاد داشته باشد که اولا برای خودش تمرین مدیریت کرده باشد. کسانی بودند که به مدیریت مجموعههایی رسیدند اما حتی زندگی و خانه خودشان را هم نمیتوانستند مدیریت کنند.
بیمار ۸۵ ساله داشتیم که اخیرا مفصل زانو تعویض کرده بود و درد داشت. بچههاش هم از آن آدمهای بسیار وسواسی و دلنگران. از دکتر پرسیدند مشکلش چیست؟ دکتر هم نه گذاشت نه برداشت،
من هیچوقت حال و حوصله مهاجرت نداشتهام. مخصوصا با اهل و عیال، مهاجرت خیلی سخت است. تنبلی هم دلیلی است بالاخره! اینجوری: تنبل نرو به خارج، خارج خودش میایج! اصلا مگر زندگی چقدر ارزشمند است که حال مهاجرت هم باشد؟! غیر از این، تا حدی جامعهگرا هم هستم و دلم میخواهد برای همین کشور و مردم کاری انجام دهم، ولو اینکه آن کار در حد یک بقالی باشد. البته یک نفر اگر میتواند در اِشِل جهانی برای بشریت مفید باشد، بنظرم حتما باید چنین کند ولی هیچوقت خودم را در این حد ندیدهم و به اینکه در حد همین کشور مفید باشم راضی بودهام. الان که اصلا فکر میکنم فایده برای کشور هم اِشِل بزرگی برایم بوده است و به همینکه در دهات خودمان مفید باشم هم راضیام!