ما یک دهقان ساده حقوقبگیری داریم که روی زمین کشاورزی کار میکند. در سال اخیر بسیاری اوقات وقتی به چهره او مینگریستم، این سوال به ذهنم میآمد که اگر او کرونا بگیرد و زبانم لال اتفاقی برایش بیفتد ما چه خاکی باید به سر کنیم؟ مخصوصاً آن اوایل تحت پروپاگاندای صدا و سیما مبنی بر اینکه از بحران کرونا عبور کردهایم و اوضاع تحت کنترل است، یکبار خودمانی از من پرسید که «آقای دکتر. این کرونا رو هم شلوغش میکنند، نه؟ چیزی نیست.» که من یکهو برق از سرم رفت و خیلی سریع و قاطع گفتم: «نه! مراقب باشید. خیلی هم جدی است! اتفاقا آمارها چند برابر چیزی است که تلویزیون میگوید.» تا اینکه چند نفر از روستایشان از کرونا فوت کردند و بعد میدیدم موضوع را جدیتر گرفته است.
نوبت قبل که آرایشگاه رفتم، آرایشگر یک کتاب صوتی با صدای عادل فردوسیپور پخش کرده بود. حین آرایش فصل ۱۲ کتاب پخش شد. کتاب خوبی بنظرم رسید. موقع رفتن از خوشسلیقگیش در انتخاب پخش کتاب صوتی در آرایشگاه تشکر کردم و اسم کتاب را پرسیدم. کتاب «هنر خوب زیستن» بود که خود فردوسیپور هم ترجمه کرده. اینبار که با ماشین به تهران سفر کردم کتاب را خریدم و در مسیر آنرا کامل گوش دادیم. کتاب خوبی است که مطالعهش را توصیه میکنم. تجربه بسیار مفید و لذتبخشی هم بود که در حین رانندگی در سفر کتاب بخوانیم! مرا یاد دورانی انداخت که با دوچرخه در مسیر مدرسه و دانشگاه و کار، سخنرانی گوش میدادم. تمامی سخنرانیهای شریعتی را بهمین ترتیب در دوران دبیرستان گوش دادم!
دیروز که برای کاری از روبروی دانشگاه تهران و منزل قدیممان رد میشدم، اولین چیزی که به ذهنم خطور کرد حس انزجار و بیزاری از دانشگاه بود که چطور عمرم را در آن تلف کردم. اما لحظهای روبروی آنجا ایستادم و به احساسات نوستالژیک و خاطرات خوشم اجازهی بروز دادم.