یک سخنرانی معروف هست از آقای پناهیان در پاسخ به این سؤال که چرا رهبری کاری نمیکند؟ آنجا ایشان میگویند که رهبری قرار نیست جبران کم کاریهای ما را بکنند. من چیزی که از آن سخنرانی میفهمم این است که یعنی تقصیر کم کاری ماست که مثلاً یک نفر رئیسجمهور میشود و رهبری جلوی کارهای منتخب مردم را نمیگیرد. من اصلاً موافق نیستم مردم کم کاری کردند یا میکنند؛ حتی اگر کمکاری میکنند باز هم تقصیر حکومت میدانم. این مردم همانهایی هستند که یک موقعی انقلاب کردند، اگر دلسرد شدند و تغییر عقیده دادند بنگرید که در حکومت چه گندی زدهاید! مردم به دین حاکمان خویشند. نکتهی دوم آنکه به نظر بنده نگرانیها از نحوهی تعامل رهبری با دولتها نیست. بله، دولت منتخب مردم است و رهبری باید به شیوههای دموکراتیک تعامل داشته باشد. سؤال اصلی از نهادهای انتصابی است، نه انتخابی. آیا رهبری در باب نهادهای انتصابی همچون قوه قضاییه هم نباید دخالت کند؟ نباید در مورد این ارگانهای انتصابی شفافیت ایجاد کند و نگرانیهای مردم و انقلابیون را برطرف نماید؟ در مورد نهادهای انتصابی هم تقصیر مردم است؟ (بنده که حتی در مورد نهادهای انتخابی هم تقصیری را متوجه مردم نمیدانم!)
نمیدانم، شاید تا ته حرف را فهمیده باشید و از همین الان انتقادات خود را، یا همدردیهایتان را آماده کرده باشید. اما اجازه دهید حرف ناپخته و شاید تکراریام را بار دیگر بگویم. حرف قطعا از اسلام نیست، بلکه از مسلمانی ماست. از رویکردهای مضحک اخباری ما به مسائل و آکبند گذاشتن عقلهایمان. دو گروه مسلمان را تصویر میکنم:
سلام برادر
آخرین ترکشها را دیدهای؟ شدهایم خوارج! به جرم عدالتخواهی! آقایان هر سال فتنهی جدیدی کشف میکنند. فتنهی اکبر! فتنهی اصغر! فتنهی جعفر! حالا هم فتنه خوارجِ عدالتخواه! اینها همانهایی هستند که حسن روحانی را مذمت میکنند که چرا رقیبهراسی میکند. چرا مردم را از رئیسی ترسانده است! حالا خودشان مردم را از رقیب فکری میهراسانند. مردم را از عدالتخواهی میترسانند: «مبادا دنبال عدالت بروید! اگر بروید ضد ولایت میشوید!» حقیقت این است که تریبونهای یکطرفه به دهان آقایان خیلی مزه میکند. کدام دیوار هم از دیوار عدالتخواهی کوتاهتر؟ هر که رد میشود یک لگدی بر عدالت میزند.
هشدار! آنچه در ادامه میگویم را به همهی معلمها یا اساتید نسبت نمیدهم. بلکه به تعدادی از آنها که کم هم نیستند نسبت میدهم. تعدادشان آنقدر زیاد و قابل تأمل هست که بشود چنین چیزهایی را گفت! از تمام اساتید و معلمان خوبم عذرخواهی میکنم بابت کلام تندم! آن اساتید و معلمان بزرگوار قطعاً علت کلامم را متوجه میشوند و درک میکنند و آنها نیز با آنچه میگویم همراه خواهند بود. نخستین معلم خود را دکتر علی شریعتی میدانم و در این شب عزیز به روح ایشان فاتحهای نثار میکنم. معلم یعنی او و امثال او! همانهایی که تفکر نقادانه را به ما آموختند.
چندی است میترسم از اینکه بمیرم و تازه بعد از مرگ متوجه شوم سر کار بودهام! خدا نگاه عاقل اندر سفیهی به من اندازد و بگوید: مگر به تو عقل ندادم که تعقل کنی؟ چرا باز به سنت پیشینیان خود عمل کردی؟ چرا باز اسیر جو روشهای غلط جامعه شدی؟