چندی پیش وقتی برخی از نوشته های قدیمی وبلاگم را مرور میکردم تبسم میزدم اما لبخندم نه از روی تمسخر بود بلکه از روی دلتنگی بود. یاد آن نگارش ساده و بی آلایش ، آن غلطهای املایی ، آن خاطرات به خیر. یاد متن مامان بزرگ به خیر.
آن اوایل بازدیدکنندگان بیشتر مرا مسخره میکردند. اسم وبلاگم را ، مطالب ساده و کوتاهش را ، نام ها را ، رنگارنگ بودن متنها را ، بازدید کم وبلاگ را و همه و همه را مسخره میکردند.
یکی میگفت دفتر خاطراتت را گم کردی؟ یکی دیگه میگفت چرا چرت و پرت مینویسی؟
یادش بخیر متن نماز شب.
تقریبا بعد از نوشتن متن نماز شب بود که چند نفری پیدا شدند تا بگویند : آفرین زیبا مینویسی. ادامه بده!
یاد آن متن 10 روز با حسین بخیر. آن تاسوعا و عاشورای حسینی ، یاد آن دیدار رهبری به خیر!
تعدادی به جای تمسخر ، ایراد میگرفتند و در بهبود وبلاگ به من کمک کردند. وقتی حامد به خاطر متن حماسه مرا تبریک گفت من بسیار تعجب کردم.چون حماسه متنی کوتاه و بیان استقامتی ساده بود. ولی همین تجلیل برایم بسیار آموزنده بود. فهمیدم که متن باید مختصر و کوتاه باشد ولی با توصیفهای زیبا و دلنشین. متن باید ذهن مخاطب را به کار گیرد و باید مخاطب را به جنب و جوش بیاندازد و او را در نتیجه گیری مختار بگذارد. باید به مخاطب فرصت تامل بدهد.
آن چنان که خوانندگان متوجه شدند من از عناصر دوچرخه ، موسیقی و اصغر بسیار استفاده کردم. همانطور که درباره خودم زیاد توضیح ندادم درباره اصغر هم زیاد توضیح نمیدهم. شما هر چه از من میدانید آن برداشت شخصی خودتان است که از باطن متنها کرده اید. فقط این را بگویم که اصغر بیان یک شخصیت حقیقی نبود و فقط یک اسم تفضیل بر وزن افعل به معنای کوچکتر است. این شخصیت نیمه مجازی با صداقت کودکانه اش همیشه مرا به تعجب وا میداشته . مانند نامی که برای دفترم گذاشت ( جغجغه ) تنها وسیله ملموسی است که او میتوانست به وسیله آن دلتنگی خودش را تغییر چهره دهد.
دید افراد نسبت به وبلاگ بسیار متفاوت است. خیلی ها آنرا مانع کسب علم میدانند ولی من وبلاگ را اثری مکتوب و با ارزش در فضای مجازی میدانم. برای کسی که وقت دارد و با پرداختن به وبلاگ چیز مهمتری را از دست نمیدهد وبلاگ بسیار مناسب است.ولی من میخواهم به آرمانهای خود برسم و به همین دلیل وبلاگم را برای مدتی طولانی خواهم بست. آنقدر طولانی که شاید وقتی برگشتم رمز عبور وبلاگم را به یاد نیاورم!
برخی میگویند : آفرین کار خوبی میکنی و عده ای میگویند : شما که قلم خوبی داشتی بهتر میبود ادامه میدادی.
خوشحالم از آن جهت که تجربه خوبی در زمینه وبلاگ نویسی داشتم. به جرئت میتوانم بگویم که نگارشم از ابتدا تا به حال بسیار تغییر کرده. هنوز خیلی افتضاح است ولی خوشحالم که بهتر شده. مطالبی نوشتم با این نیت که مخاطب را در نتیجه گیری مختار بگذارم و او را به تامل وا دارم. گاهی با بیان یک انتقاد صریح و گاهی با طنز و گاهی با بیان خاطره. مهم خود خاطره نبود ، مهم آن برداشتی بود که از آن خاطره داشتید. مهم آن چیزی بود که شما از نکات ریز و نغز و از بطن متن آموختید.
یاد آن متن موزیک و نون و دلقک با محمد اصفهانی به خیر !
مرو ای دوست ... مرو ای دوست ... بنشین با من و دل ...
بنشین تا برسم مگر به شب موی تو ...
تو نباشی چه امیدی به دل خسته من ...؟!
تو که خاموشی بی تو به شام و سحر چه کنم با غم تو ...؟!
مرو ای دوست ... مرو ای دوست ... مرو از دست من ای یار ...
که منم زنده به بوی تو ... به گل روی تو ...
بنشین تا بنشانی نفسی آتش دل ...
بنشین تا برسم مگر به شب موی تو ...
تو نباشی چه امیدی به دل خسته من ...؟!
تو که خاموشی بی تو به شام و سحر چه کنم ... با غم تو ... ؟!
چه کنم با دل تنها که نشد باور من ...
تو و ویرانی ... خاموشی ... کوهم اگر چه کنم با غم تو ...؟!
چه کنم با دل تنها ؟
چه کنم با غم دل ؟
چه کنم با این درد ؟
دل من ای دل من !
.
.
.
دفتر جغجغه با نام یدک کش وبلاگ را میبندم و با تمام مخاطبان عزیزی که مرا همراهی کردند خداحافظی میکنم.
باشد که در سایه الطاف الهی گوشه ای از انتظارات و
وظایف محول شده بر دوش این حقیر را بر آورده سازم.
یادم به خیر ... !!!
<
- ۴۸
- يكشنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۸۷، ۰۱:۰۳ ق.ظ
کجا؟
خواننده جدید نمیخواین؟...آره وبلاگ نویسی مال کساییه که وقت دارند ولی من ندارم و بازم می نویسم!!!