بنده

زندگی با تغییر یک «حرف» می‌شود بندگی؛ اینجا هم، محل همان «حرف» ...

بنده

زندگی با تغییر یک «حرف» می‌شود بندگی؛ اینجا هم، محل همان «حرف» ...

دنبال کنندگان: ‎+۱۰۰ نفر
بنده را دنبال کنید

این حدیث (حدیث معراج) در بین احادیث شیعه بی‌نظیر است. در یکی از فرازهای این گفت‌و‌گو خداوند به رسولش(ص) می‌فرمایند که "یا احمد! هل تعلم ما میراث الصوم"؟ آیا می‌دانی نتیجه روزه چیست؟ در تمام این مدت که خداوند پیامبر را مخاطب قرار می‌دهد، خدای تبارک و تعالی سوال می‌کنند و پیامبر (ص) پاسخ می‌دهند "خیر یا الهی" و آنگاه خداوند تبارک و تعالی توضیح می‌دهند.

خداوند فرمودند ثمره روزه این است که انسان کمتر می‌خورد و کمتر سخن می‌گوید. کمتر حرف زدن چه نتیجه‌ای دارد؟ خداوند فرمودند: کم سخن گفتن حکمت به بار می‌آورد. نتیجه حکمت هم معرفت است و معرفت منجر به یقین می‌شود. یقین می دانید تا کجا انسان را می‌برد؟ انسان همین که از دنیا به آنطرف رفت می فهمد سرمایه‌اش چقدر است. آن وقت است حسرت می خورد که ای کاش آن روز این کار را نکرده بودم و این کار را کرده بودم. ای کاش آن حرف را زده بودم و ای کاش آن حرف را نزده بودم. ای کاش آن چیز را نخورده بودم و ای کاش آنجا را نرفته بودم. آنجاست که انسان، حسرت، حسرت و حسرت می‌خورد. ... سکوت به این معناست که شخص هرچه لازم است میگوید و ممکن است یک وقت لازم باشد که مزاح کند.

نتیجه یقین  منجر به بی‌باکی انسان می‌شود. ... فردی که به یقین رسیده، برایش فرقی ندارد که صبح فردا از خواب برخواست، نان دارد بخورد یا ندارد. ... خلیفه سوم ۲۰۰ دینار برای  ابوذر فرستاد. ابوذر پرسید این پول را برای چه آوردید؟ آیا این حقوق بیت‌المال است که قطع کرده بودید؟ گفتند: "نه این هدیه و بخشش از مال پاک و حلال خلیفه است که برای شما فرستاده‌اند". گفت بروید سفره‌ام را باز کنید و ببینید دو قرص نان دارم که یکی برای امروزم و یکی برای فردایم است، بنابراین به این پول احتیاجی ندارم. ۲۰۰ دینار شاید یک‌سال زندگی‌اش را اداره می‌کرد ولی وقتی بنده به یقین رسید، دیگر باکی ندارد. ... باکی نداشتن بدان معنا نیست که روزه بگیری و کم بخوری و کم حرف بزنی که حکمت و معرفت و یقین پیدا کنی و بعد هم تمام عمرت در بلا باشی؟، این «باکش نیست» مهم است. اصلا تمام عالم برای من است، مهم نیست؛ هیچی هم ندارم باز هم مهم نیست. این «مهم نیست»، مهم است. یعنی انسان اینقدر بزرگ شده که همه عالم باشد و نباشد فرقی ندارد. ... امثال ما اگر امشب افطاری نداشته باشیم، نماز که می‌خواهیم بخوانیم، اصلا در نماز نیستیم و می‌گوئیم افطاری را چکار کنم؟ اگر زن و بچه هم داشته باشیم که بیشتر. بزرگی آدم به انداز‌‌ه‌ای است که برای او سختی و آسانی فرقی نمی‌کند.

... یک آقایی بود که هر روز برای این فرد نان می آورد و تمام ۲۴ ساعت زندگی این فرد نیز با همین نان سپری می‌شد. از قضا این فردی که نان می‌آورد، به نحوی مریض شد که تا یک هفته نتوانست حرکت کند. بعد یک هفته، رفت در حجره فرد گفت نمی‌دانم در این یک هفته‌ای که من نتوانستم بیایم، بر سر شما چه گذشت؟ او جواب داد: طوری نبود. یک مقدار نان خشک مانده بود، آنها را استفاده کردم. این بزرگی مهم است. سیری و گرسنگی مهم نیست، مهم همین بزرگی است که نه در بند سیری و نه در بند گرسنگی است و سختی روزگار او را فلج نمی‌کند و کمرش را خم نمی‌کند.

(در ادامه حدیث معراج) خداوند می‌فرمایند "فهذا مقام الراضین" این افراد در اثر این مقدمات و یقین به مقام کسانی رسیده‌اند که از خدای خود راضی‌اند و حوادث تلخ، اوقات آنها را تلخ نمی‌کند. در ادامه حدیث آمده "فمن عمل برضاى، الزمه ثلاث خصال" یعنی هر کس راضی به رضای من باشد، من سه خصلت را از او جدا نمیکنم. اول شکری که در آن ابدا جهلی نباشد. شکر یعنی در تمام عمرش شادمان است زیرا شاکر بودن نتیجه شادمانی از یک امری است.دوم ذکری که در آن نسیان نباشد، و سوم محبتى که با وجود آن هیچگاه محبت مخلوقات را بر محبت من ترجیح ندهد.

بزرگی می‌گفتند که خدمت علامه طباطبایی رسیدیم. ایشان می‌فرمودند "من سرم را ضمانت می‌کنم که کسی دهانش را ببندد، به حکمت می‌رسد". کسی که به حکمت برسد، به محبت خداوند خواهد رسید. ما اصلا نمیتوانیم این محبت را تصور کنیم و اگر یک سر سوزن از آن را بچشیم به خاطر آن از دنیا و آخرت میگذریم. آن موقع است که اگر درب بهشت را باز کنند و بگویند برو در بهشت، نگاه به بهشت نمی‌کند.

از آیت الله محمدعلی جاودان از اساتید اخلاق شهر تهران، منبع:سایت جامع فرهنگی مذهبی شهید آوینی


پی نوشت: 1- شما را نمیدانم، امّا من وقتی این حرفها را میشنوم روحم پرواز میکند. خدا امثال این بزرگان را از ما نگیرد. نشود مثل آیتهایِ الله مجتبی تهرانی و خوشوقت، این عزیز هم از بین ما برود و ما از او استفاده نکرده باشیم. قدرشان را بدانید. 2- این جمله را نگاه کنید: «شاکر بودن نتیجه شادمانی از یک امری است.» همین یک جمله بسیاری از شبهِ علمِ روانشناسی را زیر و رو میکند. وقتی در حکومت اسلامی پیش روانشناس که میروی برای جلوگیری از افسردگی، «شادی» را با «استمناء و ایجاد رابطه‌ی جنسی» تجویز میکند، باید چه کنی؟ آیا در حکومت اسلامی روانشناسی یونگ و فروید باید جای اساتید اخلاقمان را بگیرد؟ مبارزه با اینها غیرت میخواهد که مردانمان یکی از یکی بی غیرت تر از آب در میایند.

کلمات کلیدی:

آیت الله جاودان

نظر شما چیست؟

تا کنون ۲ نظر ثبت شده است
سلام
رسیدن به یقین به این سادگی ها نیست...
من خودم زیاد اهل حرف زدن نیستم
فکر هم می کنم؛ تا حدی که مغزم کشش داشته باشد!
ولی نمیدانم چرا به یقین و به قول شما آن حالت ِ بی باکی نمیرسم و همیشه مرددم!



سلام
رسیدن به یقین به این زودیها نیست
بعد از یک عمر سکوت و صبر و تعقل است که وقت سحر آب حیات میدهند...

در مورد پی نوشت2 خیلی حرف دارم اما ...
اینها همه به خاطر کم لطفی هاییست که در حق رشته های علوم انسانی روا می شود...
همه در فکر تربیت مهندس و پزشک اند ولی وقتی ذهنیت افراد جامعه را و کلی تر از آن فرهنگ یک جامعه را علوم انسانی و اجتماعی می تواند تغییر دهد جا دارد کمی بیشتر
روی این رشته ها فکر و کار و نظارت بشود ...
علوم غربی و اساتید غرب زده و غرب گرا دمار از روزگار دانشجویان ِ رشته های علوم انسانی و اجتماعی در آورده اند ... دانشجو بعد از چهار سال با ذهنی پر از شبهه و سوال فارغ التحصیل می شود و حتی همان ایمان سطحی را هم که داشته از دست می دهد و  به 
یک متخصص بی دین ِ پر از تضاد تبدیل می شود که حالا بناست دردهای جامعه را دوا کند!
و من به شخصه این جریان در مورد خیلی از دوستان دانشگاهی و همکلاسیهایم دیده ام ...

سلام
بله. دل همه ما پر است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی