بنده

زندگی با تغییر یک «حرف» می‌شود بندگی؛ اینجا هم، محل همان «حرف» ...

بنده

زندگی با تغییر یک «حرف» می‌شود بندگی؛ اینجا هم، محل همان «حرف» ...

دنبال کنندگان: ‎+۱۰۰ نفر
بنده را دنبال کنید

هنر غرب

نظام سلامت درباره‌ی علم
جمعه, ۹ مرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۱۶ ق.ظ

چند ماه پیش در این پست از خوانندگان درخواست کردم که نظر خود را در مورد چگونگی دستیابی غرب به سلطه کنونی خود بیان کنند تا پس از آن من نیز بنویسم. دوستان نظرات خوبی نوشتند که من تقریباً با همه‌ی آنها موافق هستم. یکی از چیزهایی که در شناخت پدیده‌های انسانی و اجتماعی باید همواره در نظر بگیریم، عدم برخورد تک علتی با آنهاست. پدیده‌ی تمدنی غرب محصول یک تلاش، یک نیت و یا حتّی یک استراتژی نیست. امّا همچنان که باید همواره بدانیم که علل مختلفی در ایجاد پدیده‌های انسانی و اجتماعی وجود دارند، باید دقت کنیم و بدانیم که در پیدایش این پدیده‌ها همه‌ی علّتها از یک وزن و امتیاز یکسان نیز برخوردار نیستند. چه بسا عواملی هستند که وجود آنها به تنهایی تأثیری عمیق تر از بسی عوامل خرد دیگر دارند. در این مسیر شناخت این دو واقعیت همواره لازم و ملزوم یکدیگر و مقدمه‌ی شناخت پدیده‌های پیچیده‌ی انسانی است.

دوستان به استیلای فرهنگی، اقتصادی، رسانه‌ای و تکنولوژیک غرب تأکید بسیاری داشتند. آنچه من میخواهم بگویم تنها یک کلمه است و من فکر میکنم با داشتن همین یک کلمه غرب به تمدن غالب تبدیل گشته است. غرب در دست یافتن به همین یک کلمه هر اقدامی مد نظر داشته انجام داده است و تمام همّ و غم خود را به همین یک کلمه معطوف داشته است. این واژه بگونه ای است که با داشتن آن همه چیز را میتواند داشته باشد و چون صدی است که نود را نیز دارد. این واژه معطوف به یکی از مهمترین ویژگیهای خدا نیز هست: رب. خدا پرورش دهنده جهان است و آنکه پرورش میدهد جهان را، آنرا «مدیریت» میکند. یعنی آنها را به سمت آنچه باید بشوند هدایت میکند و میپروراند. آنچه غرب و علی الخصوص امریکای امروز مدتهاست روی آن دست گذاشته است، مدیریت امور است. 

امریکایی که هیچ نداشت امروز مدیر جهان است. در این بین تنها چیزی که او را ناخرسند میکند این است که کسی و کشوری از مدیریت او خارج شود. شما قبول کنید تحت مدیریت او باشید، همه چیز درست خواهد شد. غرب از ابتدا توشه ای اندک داشت امّا «مدیریت» داشت و توانست با چنته‌ای کوچک، کاری بزرگ کند و این اصل اوّل اقتصاد است: «تأمین نیازهای نامحدود با استفاده از منابع محدود». پس اقتصاد را در اختیار گرفت و به چنگ خود آورد. رسانه را در اختیار گرفت تا «بتواند جهان را بهتر مدیریت کند»؛ علم را فرمانبردار خود نمود چرا که «العلم السلطان» و در پی هرچیری که بتواند استیلای او را حفظ و محکم نماید برآمد چرا که او به دنبال «مدیریت» جهان بود.

یک مثال ساده از این مدیریت را میتوان در مدیریت علم در دوران پس از جنگ جهانی دوم در امریکا عنوان کرد. امریکا، قاره ای به دور از هیاهوهای جنگ جهانی و جایی امن برای دانشمندان، موقعیت را مناسب دید و به جذب دانشمندان پرداخت و از این طریق، سردمدار علم در جهان گشت. دانشمندان از اروپا همچون مورچه هایی که درون لانه شان آب ریخته باشند از لانه ها و کشورهای خود گریختند و به سمت قارّه‌ی امن و آرام امریکا شتافتند. این روند جذب نخبگان و مدیریت آنها هم اکنون نیز به قوت خود در امریکا باقی است و به فرار نخبگان از کشورهای بخت برگشته ای چون ایران انجامیده است. 

حال بنگرید فاجعه مدیریت در ایران را. کشوری با شعارهای بزرگ و عملهای کوچک. جایی که مدیریت مفهومی سخیف دارد. انتقاد نه تنها از دولت است که دولت هم در این محکمه از متهمان مهم است؛ بلکه متهم اصلی مردم هستند که نمیدانند. مردم هستند که فکر میکنند آنچه قدرت اصلی غرب است، تکنولوژی است! نمیدانند که تکنولوژی محصول مدیریت علم توسط غرب است. نمیفهمند این چیزهایی که بعنوان صنعت و تکنولوژی در نظر آنها بزرگ و جلوه گر است تنها مظاهر بیرونی و نهایی ترین محصول سلسله اقدامات غرب است که مدیریت نخ تسبیح آنها و به عمل آورنده آنهاست. نتیجه این نگاه کوته بینانه آن است که مردم فرزندانِ نابغه و هوشمند خود را میفرستند در رشته های فنی و پزشکی تحصیل کنند و غرب که اینها را ماده‌ی خام خود میبیند به بهترین شکل استثمارشان کرده و آنها را در جهت اهداف خود میگمارد. معنای این حرف آن نیست که غرب آنها را جذب میکند و فرار نخبگان رخ میدهد بلکه فراتر از آن. حتّی این افراد جزء‌بین و تک تخصصی، وقتی در ایران نیز فعالیت میکنند در حال استحکام بخشیدن به نظام تمدنی غرب هستند؛ حتی حزب اللهی ها هم که جمع میشوند فعالیت تکنولوژیک کنند، محصول کارشان نسخه دسته چندم تکنولوژی غربی است و حتی اگر نوآوری داشته باشند چون در زمین آنها بازی میکنند به تقویت بنیانهای علمی پرداخته اند که مدیریتش به دست غرب است. یک دانشمند ایرانی هرقدر هم حزب اللهی باشد به تولید علم در زمینه ای که در دیگر جای دنیا ارزشی ندارد نمیپردازد و این است که برای مقبولیت داشتن در تعداد مقالات ISI خود میرود کاری را انجام میدهد که غرب دلش میخواهد و این یعنی مدیریت میشود. مدیریت علم امروز دست کس دیگری است حتی اگر دانشمندان ما در ایران به فعالیت علمی بپردازند. و اینها همه از ظاهربینی ماست. نتیجه آنکه تفاله های جوانان ما، آنها که دیگر هیچ رشته نان آوری نتوانستند بروند، پای در رشته های انسانی میگذارند و اینها هم در تولید علم خود پیروی مدیریت غرب عمل میکنند و آن میکنند که غرب از پیش مدیریتش کرده.

در یکی از کلاسها که با یکی از غولهای مدیریت سلامت کشور داشتم، استاد در ابتدای درس به تعریف WHO از سلامت پرداخت و به تغییرات این تعریف در طول زمان و نیز به اثر این تعریف بر عملکرد نظامهای سلامت اشاره داشت. پس از کلاس مشتاقانه جهت انجام یک کار پژوهشی و نیز برای محک زدن این بزرگترین استاد کشور و «رئیس برد مدیریت سلامت» کشور رفتم و درخواست کردم کاری پژوهشی در جهت تعریف واژه «سلامت» انجام دهیم! این استاد با لحنی بسیار متعجبانه از اینکه چه کار عبث و بیهوده ای را پیشنهاد داده‌ام گفت: خوب WHO تعریف کرده است دیگر. من گفتم: نه، WHO واژه Health را تعریف کرده است و ما اینجا ترجمه اش کردیم به سلامت. ما واژه سلامت را تعریف کنیم ببینیم دقیقا چیست. استاد با نگاهی عاقل اندر سفیه و لحنی نا امیدانه گفت: نیاز به کار پژوهشی در این زمینه نیست. گمانم تعریف کرده اند. سرچ کنی پیدا میکنی! و من نا امیدانه در فکر کار سختی که در این سیستم پیش رو دارم فرو رفتم. در فکر اینکه ما هنوز نمیتوانیم کلیدی ترین واژه‌ی یکی از بزرگترین وزارتخانه های کشورمان را خودمان تعریف کنیم. هنوز غرب باید این واژه را برایمان تعریف کند و لقمه جویده را در دهانمان بگذارد و بگوید قورت بده! و ما خوشحال از اینکه کارهای سخت با دیگران است و ما راحتیم! و از همه فاجعه بار تر اینکه بزرگترین استاد این رشته در ایران نه تنها توانایی ارائه تعریفی از این واژه را ندارد بلکه هنوز از ضرورت تعریف این واژه هم آگاه نیست! وا مصیبتا!

این است غرب. غرب مدیریت است. فهمیده است کجا را باید تصرف کند و الزامات این تصرف را میداند. میداند که بدون مدیریت دانش، مدیریت اقتصاد، مدیریت رسانه و امثالهم نمیتواند مدیریت کند و ما هنوز اندر خم فهم این اولین کوچه مانده‌ایم. ماری پارکر فالت، از دانشمندان معاصر مدیریت، مدیریت را «علم و هنر انجام دادن امور به وسیله دیگران» معنی کرده است. این تعریف بسیار مورد علاقه من است و بسیار واضح و رساست. این تعریف دقیقاً همان چیزی است که غرب هست. غرب علم و هنر انجام کارها بوسیله مردم را دارد. نه تنها مردم خودش. بلکه حتی علم و هنر انجام کارها بوسیله مردم کشور دشمنش همچون ایران را نیز دارد. او همه کارهایش را خودش انجام نمیدهد. او کاری میکند تا شما  مشکلات او را برطرف کنید، سوالات او را پاسخ دهید، به او خدمت کنید. او کاری میکند شمایی که کار علمی، فرهنگی، اقتصادی و ... میکنید نیز برای او کار کنید. این است مدیریت، این است هنر و این است غرب...

نظر شما چیست؟

تا کنون ۱۳ نظر ثبت شده است
میگن کنار هر کاخی یه کوخی هست بالاخره منابع محدوده
یکیش میتونه این باشه که به راحتی یه سری دست به دست هم دادن و سر دیگری رو کلاه گذاشتن 
مردم ما هم بعضی هاشون همین کارا رو میکنن فقط با این تفاوت که کلاه سر هم میذارن ولی اونا با هم شدن و رفتن کلاه سر ملت دیگه ای گذاشتن :)))))
  • فاطر فلق
  • سلام
    ایام عزای رسول مکرم اسلام،امام حسن مجتبی و امام رئوفمان علی بن موسی الرضا برشما همسنگر گرامی تسلیت باد.

    به روزیم با معرفی کتاب "مدیریت نگاه"و منتظر نظرات ارزشمند شما.

    للحق.


    بهره گیری از اثر رسانه: تلفیق مجموعه ای از علوم من جمله روانشناسی، جامعه شناسی و خصوصا فلسفه با هنر، موسیقی و سینما>>درنتیجه: خلق آثاری ماندگار و تاثیرگذار و سلطنت بر نگاه و احساس قشر عظیمی از عوام و یافتن توان انتقال و القا حجم وسیعی از مقاصد و مفاهیم آمیخته از حق و باطل.


    برنامه ریزی و الگومداری و تقید به پیروی و به بار نشاندن برنامه هایی که به تلاش و اندیشه طرح ریزی شده اند.


    هنر بمباران رسانه ای جهان و سلب فرصت مطالعه، اندیشه و انتخاب عوام و در نتیجه ارزش پنداشته شدن مصرف الگوهای ارائه شده شان در جامعه ی جهانی؛


    بعضاً کمبود منابع طبیعی که بخواهد به وابستگی و مصرف گرایی ختم شود>> در نتیجه: درک الزام تلاش و رشد برای بقا؛ و در نهایتاً پیشرفت، و بت و الگوی پیشرفت شدن!


    گماشته بودن هر شخص بر مسند و موقعیتی هماهنگ و درخور و جهت توانایی ها، به عبارتی اصالت لیاقت ها !


    رابطه ای نبودن عزل و نصب مقامات، دنبال شدن تعبیری از شایسته سالاری و در نتیجه افزایش رقابت و تلاش افراد برای ارتقای صلاحیت های خویش در جهت رشد و یا ابقای پست و جایگاه شان و نهایتاً افزایش بازدهی تلاش و رشد جامعه در تمامی عرصه ها.


    بیشتر مشکلات ما ملتی که غبطه به غرب خانه خراب می خوریم؛ و منش قومی در لبه ی پرتگاه را روش میکنیم، ریشه در منابع طبیعی دارد که ظرفیت داشتنشان و علم و آگاهی و باید و نباید چگونه داشتنشان را نداریم! تنبلی و شکم پروری با تاریخمان انس و الفتی چند صد ساله گرفته و این روش، چنان قصی القلبمان کرده که انحطاط و ظلم پیشه کردیم. به فکر هم نیستیم، هرکس زرنگتر بهره مندتر، رعایت صف و انصاف مختص بچه مثبت هاست. خیلی منصف اگر باشیم برای عدالت سالگرد ترحیمی برگزار می کنیم. وام اشتغال زایی و آبادانی میگیریم ولی دین و دنیا ی خود را ویرانه می سازیم. فساد و رابطه بازی بیداد می کند. نه نگاهمان حریم می شناسد و نه اعمال و گفتارمان. امان از تملق ها و نیرنگ ها. امان از شرک و غفلتی که دچاریم و از آن غافلیم!! امان از حق الناس و امان از لغو و لهب. امان از حسد و امان از لقمه شبه ناک... وای به حال ما که در این وانفسا، پرچم اسلام به دست ماست. پناه بر خدا از اینکه مسئولیت لکه دار شدنش به گردن داشته باشیم...


    به قول استاد رائفی پور که از عالم بزرگواری نقل می کردند:

    «اگر مردم فهمیدند دردشان نداشتن مهدی ست، فبها. اگر نفهمیدند خدا چنان به درد دچارشان میکند، تا بفهمند که ندارند!!»


    نفت و معادن و دریا و کوه و صحرا را از ما بگیر ببین چه تمدنی می سازیم. ما کجا و مال هم خوردن کجا؟ از نان هم میخوریم. ما کجا و غفلت و سهل انگاری کجا؟!  طاغوت را از تخت ظلم به زیر میکشیم، به مرگمان که بگیری، خود جان میدهیم تا نهال عدالت بکاریم و با خون آبیاری میکنیم،...امان از انسانی که ظرفیت نعمت ندارد... خیرمان شاید منحصر به قلبی ست که منقلب شدن بلد است! بنده ای چند سطر بنگارد و تلنگری زده باشد، عالمی فتوایی داده و قیامی در پی آن باشد، فرشته ای «اتجعل فیها من یفسد فیها» گفته باشد و خدایش «انّی اعلم ما لا تعلمون» پاسخ گفته باشد...

    اللهم عجل لولیک الفرج.

     


           سلام

    ممنون از نظر خوب شما

    متأسفانه این پست مصادف شد با فوت پدربزرگ همسرم و احتمالاً تکمیل کردنش عقب میافتد

    باز هم تشکر

    یاعلی

  • م.ر زارعی
  • در دنیای امروز هرتمدنی که بتواند فضای غالب را (به هر نحوی) در اختیار بگیرد موفق می شود.
    تمدن غرب فقط با کار فرهنگی توانسته است این فضای غالب را بدست آورد .
  • بانــو زهـــره
  • سلام ، آقای جمهری ؛

    من امشب کمی با شما آشنا شدم ولی هنوز خیلی خوب نمی شناسمتون اما دلم می خواد نظرمو بنویسم برای این پستتون .

    من هم مثل خیلی های دیگه همیشه برام سوال بوده و هست که مثلا حتی تو حوزه های هایتک (تکنولوژی های پیشرفته و فوق پیشرفته بشری) اینا چه جوری عقلشون اصلا به ایجاد خیلی اسباب و وسایل می رسه حالا منظورم لپ تاپ و موبایل و اینترنت نیس که اونام جای خود دارن و یه زمانی شاخ بودن اما یه چیزایی در حوزه شبیه سازی انسان و ... یا ابزارهای دفاعی خاصی که انحصارا در دست خودشونه و علی الظاهر باید محرمانه باشه ولی خودشون میان و در بینابین یه سری اخبار سوخته و مقالات سطحی نشر میدن
    یا علوم فضایی ، کلا یه سری داستان های عجیب و غریبی که هرگز در زمانِ حاضر هر چی زیر و بم همه چی رو در میاری با حساب و کتاب های علم روز دنیا هیچ جوره نمیشه بهش رسید ، به قول امروزی ها اصن یه وضی ... !
    من بعد از گفت و شنود ها و تحقیقات و مطالعاتی که کردم و مدت زیادی نسبت به همه چی حساس بودم به این نتیجه رسیدم که این همه کشف و شهود و علم و تگنولوژی که باعث شده چشم همه مسحور غرب باشه و خودمونی ها رو رقمی به حساب نیاره در دو چیز نهفتست :

    1- نمایش و دروغ
    2- بندگی بلامحرض شیطان

    1- که خیلی دروغ علمی و تخیلاتی رو به خورد حتی مردم خودشون دادن با یه وضع افتضاحی و احمق ها هیچ وقت هم شاید فکر نمی کردند یه روز اگه علم و آگاهی عمومی بالاتر بره (نسبت به حدود 100-200سال پیش) دستمون رو میشه گندش در میاد

    2- به اعتقادم بخش اعظم تمدن ، علم ، داشته ها ، ابزار ، فرهنگ و ... هدیه شیطان برای بندگانش هست . نه شیطان فرضی بلکه خود شخص شاه ابلیسِ "لعن الله" برای اون ها پادشاهی می کنه و در عوض او هم که به بخشی از غیب و علم دسترسی داره براشون دون می پاشه و اون ها به همین دلیل تصور کردند ابر قدرت هستند چون پشتشون گرمه به قدرتِ ابلیس که به عینه لمسش کردند و 100 درصد خیال دارند در قالب ارتش شیطان در برابر خدا قد علم کنند

    شاید روزگاری به این حرف ها به چشم شر و ور نگاه می کردم و مضحک به نظر می رسید اما امروز ایمان دارم که این 2 مطلب صادقه و مثل روز برام روشنه که ما فرهنگی رو ستایش می کنیم که در لفافه ای از قدرت و شیطنت های ابلیس ملعون به ما خورانده شده

    خوشحال میشم نظر جنابعالی رو نیز در تکمیل این پست به زودی دریافت کنم

    سلام
    غرب خیلی چیزها داشت و دارد...
    اولین چیزی که غرب دارد یک پایه ی محکم فلسفی و ایدئولوژیک است که منشا از یونان و تا حدی روم می گیرد. غرب وقتی غرب شد که به ریشه هایش برگشت.
    به قول یکی از اساتید، غرب یک قصه ی قوی دارد. یک قصه ی جذاب و دل انگیز که نظر هر رهگذری را جلب می کند.
    و غرب رسانه دارد. رسانه هایی که می توانند قصه اش را توی بوق و کرنا کنند و مخالفان را زمین گیر کنند...
    غرب در جهانی کردن دنیا استراتژی دارد. با شعارهای قشنگ و زیبا برده داری می کند و با سلطه ی پنهان حاکمیت می کند(حکومت غیر مستقیم).
    غرب "در کفر خود متحرک است".
    غرب برای رسیدن به مقصدش فوق العاده انگیزه و اراده دارد!
    غرب عوض آنکه غصه ی گذشته ی لاغرش را بخورد برای آینده برنامه می ریزد
    غرب اخلاق مدار است. به سنت های الهی پایبند است و در نتیجه لااقل دنیا را دارد
    غرب تکلیفش را با دین و با خدا یکسره کرده و بین سنت و مدرنیته دست و پا نمی زند.
    غرب ظهور موعود را بیش از ما باور کرده است.

    غرب همه چیز و همه کس را دارد مگر: خدا را. 

    غرب تفکر کردن را آموخته است.
    داشته های غرب از جنس تفکر است دوست عزیز 
    علاقه داشتی یه سری به وبلاگ این حقیر هم بزن 

    سلام، بله درسته
    گل بحث شما در پاراگراف آخر بود.

    بله. تیر خلاص بود!
    سلام
    نگاهِ ریشه ای و تحلیلی شما به مسائل را دوست دارم.انشالله عمیق تر هم بشود.
    یادِ شهید آوینی افتادم که بسیاری از واژه ها را بازتعریف کردند... ترمینولوژی!
    راستی:
    1.همه ی آنهایی که به رشته های انسانی روی می آورند تفاله نیستند! این تفکر نیز به نوبه ی خود آسیب زننده است. فرهنگِ غلط تولید می کند.
    2.روی خود واژه ی «مدیریت»کار پژوهشی شده است؟؟

    سلام
    ممنون از لطفتون.
    من خودم در رشته انسانی تحصیل میکنم ولی واقعیت همین است به نظرم. من خودم نسبت به نخبگانی که در رشته های ریاضی و تجربی رتبه های اول کنکور هستند یا المپیادی بوده اند واقعا تفاله هستم! من نخبه المپیاد ادبی رو میشناسم و نخبه المپیاد زیست شناسی رو هم. نخبه المپیاد زیست شناسی به مراتب عمیق تر و فلسفی تر از نخبه ادبی است. نخبه هایی که حافظه قوی دارند رفته اند تجربی یا ریاضی. البته این در کشور ما قاعده شده است و من هم به قاعده اشاره کردم. قطعا استثنائاتی هم هستند امّا این جای بسی تأسف است که تفاله بودن دانشجویان انسانی در ایران به یک قاعده تبدیل شده است.
    یک سرچی کردم یک مقاله درباره واژه مدیریت دیدم:
    http://fa.journals.sid.ir/ViewPaper.aspx?ID=221764

    اما یک نگاه اجمالی من رو ارضا نکرد از این مقاله. با وجودی که این تلاشها خوب هستند و لازم امّا اون چیزی که واقعا باید نیستند. نظام مند نیستند کامل نیستند.
    با روح حاکم بر متن شما کاملا موافقم ولی ای کاش مثال نمی‌زدید تا فکر نکنم که منظورتون از حرف‌هاتون با برداشت من کاملا متفاوته!
    فقط به عنوان یک نمونه پاراگراف چهارم رو بحث می‌کنم. شما خودتون مثال مورچه‌ای رو زدین که توی لانه‌اش آب ریخته‌اند. خودتون می‌گین توی "لانه" آب ریخته شده، نه این که مدیریت آن‌ها برای مورچه طعمه گذاشته باشه تا از لانه بکشدش بیرون. به طور خاص به نظر من در پدیده فرار مغزها، اگه نگم تنها بازیگر ولی لااقل بازیگر اصلی کشور مبدا است و کشور مقصد نقش حداقلی داره. شما تو متن‌تون از واژه‌هایی با مضامین نزدیک به "تصرف" زیاد استفاده کردین در صورتی که خودتون یه جای دیگه یه مثال شخصی می‌زنین در زمینه مدیریت سلامت و بحث می‌کنید که محققین داخلی با این تاکید کورکارانه روی ISI به مراتب کم‌تر از محققین خود آمریکا آزادی و اصالت در زمینه پژوهش‌هاشون دارن و دقیقا سنگ اون‌ها رو به سینه می‌زنن.
    حالا شاید من اشتباه حس کردم ولی در کل برداشتم از متن شما این بود که غرب داره ما رو استثمار می‌کنه ولی نظر شخصی من این نیست. بعضی از سیاسیون معتقد هستند که خود آمریکا رو به سوی تجزیه است و آینده از آن شرکت‌های بزرگ تکنولوژی (MegaCorps) است. من تا اون‌جا با شما موافق هستم که ما داریم مدیریت یا بهتره بگم کنترل می‌شیم ولی از اون‌جایی که صحبت از این می‌شه که غرب داره ما رو استثمار می‌کنه مخالفم.
    به طور خاص در دو پاراگراف قبل توضیح دادم که در زمینه علمی لااقل این طور به نظر میاد که ما خودمون بیش‌تر از بقیه داریم خودمون رو استثمار می‌کنیم. اصلا واژه‌ی استثمار یک واژه بدوی در حد عملکرد بریتانیای کبیر هست و نه در شان پدیده‌ی به مراتب پیچیده‌تری که ما امروز باهاش مواجه هستیم. من مدیریت امروز رو در دست غرب نمی‌دونم و در کل به نظر من جهت‌دهی امروز دنیا و اون فرهنگ جهانی که همه دارن به سمتش همگرا می‌شن دست غرب نیست و خود غرب هم باید خیلی در این راستا تغییر کنه و مدیریت بشه. اون نکته‌ی مهم این هست که الان یه جهت اصلی وجود داره که بر همه چی حاکمه ولی نه به شیوه‌ی استثمار قرن 15
    دوست داشتم توی متن شما هم به این تاکید بشه که الان بحث یه کشور و دزدیدن نیروی انسانی کشورهای دیگه نیست! بحث دزدیدن افکار همه‌ی انسان‌هاست. گفتین علم را فرمان‌بردار خود کرده تا به عنوان قدرت ازش استفاده کنه. من دقیقا برعکس فکر می‌کنم. به نظر من تکنولوژی غرب رو فرمان‌بردار خود کرده تا بر دنیا حکومت کنه و الان اگر نیمه‌ی غربی کره‌ی زمین همین حالا یهویی :) کنده بشه بازم از اون سیطره چیزی کم نمی‌شه. البته می‌شه از غرب به جای نیمه غربی همین تعبیر تکنولوژی رو هم داشت که من در مثال‌ها چنین برداشتی نداشتم. شما در پایان جنگ جهانی دوم همین سلطه رو توی ژاپن و آلمان هم می‌دیدین و چه بسا اگه ژاپن به جای آمریکا برنده بود، وضع اکنون ما به مراتب بدتر از الان می‌شد. دقت کنید ژاپن قبل از پایان جنگ رو می‌گم که مثل الان این قدر آمریکایونیزه نشده بود. در کل من رب رو قبول دارم ولی به نظرم در مصداق رب با شما متفاوتم...

    سلام
    ممنون از نظر لطف شما
    مدیریت اشکال و اندازه های مختلفی داره. اگر بخواهم مثال بزنم میتوانم به هنرهای رزمی شرقی اشاره کنم. یکی از هنرهای مهم این فنون این است که از نیروی دشمن علیه خود دشمن استفاده کنند. مثلاً دشمن نیروی زیاد و شدیدی وارد میکند، هنر مبارز این است که این نیروی شدید او را با یک فن کوچک و بدون صرف انرژی علیه خودش استفاده کند و مثلاً او را واژگون کند. در این اتفاق چه کسی مدیریت کرده؟ اگر بگوییم دشمن خودش را نابود کرده اشتباه است بلکه این مبارز هنرمند است که بدون انرژی دشمن را با نیروی خودش نابود کرده. این است هنر مدیریت. وقتی آب درون اروپا ریخته شد، هنر امریکا استفاده از این فرصت بود. در مدیریت به این کار تبدیل استفاده از فرصتها و تبدیل تهدید به فرصت میگوییم. امریکا آن وضعیت را مدیریت کرد و با تبلیغات حداقلی و ایجاد فرصت مناسب، نخبه های جهانی را جذب کرد. بنابراین در این صحنه امریکاست که مدیریت اوضاع را در دست داشته و توانسته از آب گل آلود ماهی بگیرد. کاری که دیگر کشورها از انجامش عاجر بودند.
    البته اونها هم اشتباه میکنند و همیشه پیروز نیستند. من به این نکته در متن اشاره کردم که آنچه غرب را غرب کرده، مدیریتش بوده که برترین مدیریت در حال حاضر جهان است. نه تکنولوژی و نه علم و رسانه، بلکه اینها ابزار مدیریتی بوده اند. تا حالا اینطور بوده. اما از حالا به بعد شاید اینطور نباشد که هنوز بعید میدانم.
  • ماسال نیوز
  • موفق باشید

    ممنون :)
    خوشم اومد از وبلاگتون :)

    ممنون :)
  • سید محمود حسین زاده
  • سلام دوست عزیز تمدن و تمدن سازی برای انسان و انسان سازی است...

    شما دور نما و تحلیلی از تمدن اسلامی -حقیقی- ارئه بده من هم سعی می کنم دور نما و تحلیلی از انسان کامل هم در جامعه فعلی و هم در تمدن مورد نظر اسلام ترسیم کنم ، البته در وبلاگی که تازه ساختم به عنوان "چرا و چگونه ؟ باید بود... " بنابرین از شما که صاحب نظر هستید و با دید کلی به جامعه نگاه می کنید دعوت می کنم که به کلبه ی فقیرانه ی من سری زده و من را از بیانات و نظرات خودتون بهره مند کنید:

    tar30m.blog.ir
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی