بنده

زندگی با تغییر یک «حرف» می‌شود بندگی؛ اینجا هم، محل همان «حرف» ...

بنده

زندگی با تغییر یک «حرف» می‌شود بندگی؛ اینجا هم، محل همان «حرف» ...

دنبال کنندگان: ‎+۱۰۰ نفر
بنده را دنبال کنید

۱۲۷ مطلب با موضوع «سیاست» ثبت شده است

بخش اول این مطلب را از طریق این پیوند مطالعه کنید.

1 منابع پایدار برای جیب سوراخ نظام پزشکی

این روزها با افشا شدن فیش‌های حقوق و کارانه‌ی پزشکان فضای آینده‌ی نظام سلامت روشن‌تر شده است. هرچند پیش از این نیز مردم از کارانه‌های چندده میلیونی پزشکان بی‌خبر نبودند اما این دست پرداخت‌ها همواره از طرف مسئولین تکذیب می‌شد. ایرج حریرچی در نشست خبری سخنگوی وزارت بهداشت در این‌باره گفت: «حتی یک نفر در وزارت بهداشت دریافتی چند صدمیلیونی نداریم و شوخی 13 مخصوص 13 فروردین است!»[1] امّا با افشای فیش‌های حقوقی، مسئولین وزارت‌خانه بصورت رسمی می‌گویند در مواردی پرداخت‌های بالای صد میلیون تومان نیز وجود دارد.[2]

1 طرح تحوّل، آنچه گذشت!

با شروع طرح تحول نظام سلامت، به نظر می‌رسید دولت روحانی بعد از مذاکرات هسته‌ای، اولویت دوم خود را روی نظام سلامت متمرکز کرده است. طرح تحول نظام سلامت با شعار اصلی خود یعنی کاهش پرداخت از جیب بیماران، رضایت بسیاری از مردم را برای دولت روحانی جلب کرد. طرح که به نظر می‌رسید موفق ظاهر شده است از همان ابتدا نگرانی‌هایی را در رابطه با نحوه‌ی تأمین مالی بر انگیخته بود امّا وزارت بهداشت با اشاره به درآمد حاصل از هدفمندی یارانه‌ها، این نگرانی را بی مورد توصیف می‌کرد. با شروع فاز سوم این طرح امّا، شک و تردیدها به یقین تبدیل شد.

با مشاوره‌ی محمدعلی نجفی، سیاست‌مدار اصلاح‌طلب، کروبی در انتخابات سال 84 وعده داد که ماهانه 40 هزار تومن به هر ایرانی می‌دهد. که البته منبع آن، حذف یارانه‌هاست. با رأی نیاوردن کروبی در دور اول انتخابات، هاشمی رفسنجانی در دور دوم انتخابات وعده داد ماهانه 120 هزارتومان به هر ایرانی می‌دهد!
درست یا غلط؛ احمدی‌نژاد نشان داد که علاقه دارد شعارهای رقیبان خود را عملی کند!

زنبور انگلی به علّت ضعفی که در جسمش دارد نمی‌تواند تخم‌هایش را در بدن خودش به ثمر برساند بنابراین آن ها را زیر پوست حشراتی مانند کرم ابریشم قرار می‌دهد و از بدن آنها برای تغذیه و رشد تخم‌هایش و نیز محلی برای تولّد لاروها استفاده می‌کند.

هنوز هم هر از چندی درباره انتخابات ریاست جمهوری سال 1392 بحث میشود و بحث میکنیم و فکر میکنم. دوستانی هستند که هنوز هم هرچه میشود دق دلی خود را سر آیت الله مصباح خالی میکنند. ظریف که با اوباما دست میدهد به جبهه پایداری فحش میدهند و زمانی که مجلس نمیتواند سد راه برجام شود یاد جفای سعید جلیلی میافتند!

دوستان توقع دارند سعید جلیلی هم از صحنه کنار میرفت مثل حداد عادل. باری در مقابل این حرف کمی تأمل کردم و دیدم کنار رفتن این دو مثل هم نیست. قطعا کسانی که به سعید جلیلی رأی میدادند به روحانی رأی نمیدادند. بنابراین اگر او کنار میرفت باز هم روحانی با همین رأی خودش یکسره رئیس جمهور میشد فقط با این تفاوت که مقداری آراء دیگر کاندیداهای اصولگرا بیشتر میشد. امّا بعید نبود که حداد عادل بتواند آراء حسن روحانی را کم کند و همان اختلاف کوچک را از بین ببرد و کار را به مرحله دوم انتخابات بکشاند!

بنابراین هرچند رفتن سعید جلیلی دردی را دوا نمیکرد امّا شاید ماندن حداد عادل موجب خیر میگشت. امّا صد حیف که برخی عمل حداد عادل را شجاعانه و کمک کننده توصیف میکنند و عمل سعید جلیلی را غیر منطقی!


عنوان به مطلب دیگری به نام «چند پند» اشاره دارد.

صَفوان بن جمال، یکى از شیفتگان و ره‎یافتگان حقیقى کوى ولایت به شمار می‌رفت. کسى که توانست راه حق را از باطل تمیز دهد و در سبیل هدایت قرار گیرد. پیرامون صفوان، داستان مشهور و آموزنده‎اى روایت شده، و در آن درجه والاى پیروى و تبعیت او نسبت به ارشادات اهل بیت بیان شده است.

صفوان داراى شترهایی بوده و از راه اجاره آنان، مخارج خود را برآورده می‎ساخته. در یکی از سال‌ها، هنگامى که زمان آماده سازى و حرکت کاروان‎هاى سفر حج فرا رسید، افرادى از طرف دستگاه هارون الرشید نزد او آمدند و شتران او را براى سفر حج اجاره کردند. پس از آن ماجرا، روزی صفوان خدمت حضرت موسى بن جعفر(علیه السلام) رسید و در آن ملاقات حضرت به او فرمود:

دولت و ملت، همدلی و همزبانی

0- وقتی شنیدم باورم نشد. امری اینچنین واضح و بدیهی شعار سال باشد؟ درست بعد از چندین سال اهداف سنگین اقتصادی، از مدیریت مصرف گرفته تا حماسه اقتصادی، شعار امسال یک امر بدیهی باشد نه یک هدف کلان؟ شعاری که اصلاً از جنس هدف نیست! بلکه از جنس وسیله است! انگار حضرت آقا گفته باشد: «اصلاً بیخیل هدفها! شما فعلا دعوا نکنید تا بعد!» تا قبل از این دولت دغدغه فرهنگی بدیهی بود و وارد شعار نمیشد، پارسال یک هدف کلان فرهنگی به اهداف کلان اضافه شد و امسال یک امر بدیهی، خرد و کوچک فرهنگی تبدیل به بزرگترین شعار سال شده است؟ تنزل از کجا به کجا؟ و این شد نطفه اندیشیدن به این شعار.

1- چیزی که با شنیدن این عنوان به فکر میرسد، کلنجارهای یکساله اخیر بر سر مذاکرات بود. به قول یکی از دوستان، حکایت مخالفان و طرفداران چشم و گوش بسته‌ی مذاکرات اخیر، مثال این ضرب المثل است: «فلانی دنبال زیربغل مار میگرده!» هم مخالفان به دنبال زیر بغل هستند و هم طرفداران! هر دو حیات سیاسی خود را به یافتن این زیربغل میدانند! البته شاید نغز تر باشد اگر بگوییم طرفداران حیات سیاسی خود را به یافتن این زیر بغل و مخالفان به نیافتن آن میدانند!

چشم امِّید

برای مشاهده در ابعاد و کیفیت اصلی روی تصویر کلیک رنجه فرمایید.

دعا کوچکترین کاری است که از دست همه‌ی ما بر می‌آید ولی گاهی پشت مسائل کوچک خودمان از یاد میبریم. دعا کار کوچکی است امّا قطعاً نتیجه بزرگی دارد. شما را به خدا مردم غزه را دعا کنید. شب قدر در راه است. 

این تک آهنگ درباره غزه را هم بشنوید. از هم چراغی است، بخاری!

سینمایی «غیر قابل تصور=Unthinkable» که ترجمه های مختلفی مانند «باورنکردنی» نیز از نام آن موجود است محصول سال 2010 امریکاست که مستقیماً برای شبکه خانگی امریکا (و نه سینما) تولید شده است. برای مواجهه با هر فیلمی مانند هر کتاب یا حتی هر سخنی، پیش از دانستن خود موضوع، باید دانست مخاطب موضوع کیست؟ همانطور که از نحوه انتشار فیلم مشخص است، مخاطب اصلی آن مردم مغرب زمین و به خصوص امریکاییها هستند نه مردم دیگر کشورها. بنابراین در این فیلم باید دید که حکومت امریکا چگونه با مردمِ خودش درباره‌ی اسلام صحبت می‌کند و جنایت‌های خود را توجیه می‌کند؟

این متن را در سال 88 زمانی که کنکور کارشناسی داشتم با تلفیق فضای کنکور با فتنه 88 نوشتم که در آن من از زبان کشور ایران سخن گفته‌ام و امروز بعد از 4سال به مناسبت یوم الله 9دی در وبلاگم قرار دادم:


سیستم تخلیه مغز و اعصاب گرچه صد درصد علمی و ثابت شده نیست ولی برای تخلیه مُخَیّله ، پاکسازی یا چیزی شبیه همین کارهایی که برای باز کردن لوله انجام می‌دهند، این راهِ بسیار خوبی است.

دلم می خواست الآن دستم را می‌بردم درون جمجمه‌ام (شاید از راه سوراخ گوش) و مغزم را می‌گرفتم و می‌آوردم بیرون و می‌بردمش حمام و آنقدر لیف و کیسه می‌کشیدمش تا همه افکار کثیف و اجق وجقی که توی مغزم تلمبار شده‌اند پاک شوند و بدون مشغله این دوره زمانی که ممیزی واقعی بین دو بخش زندگی است را راحت تر بگذرانم. راحت تر که نه، راحت. چرا که الان خیلی ناراحتم. ولی خوب، نمی شود، چاره دیگری برای خالی کردن این حجم عظیم مُخَیّله ندارم. باید دست بجنبانم.

در ادامه‌ی مطلب شماره 42ام و چون در پاراگراف آخر آن متن از افراط و تفریط تعریف مختصری داشتم و احساس کردم اصلاً واضح نیست؛ کمی بیشتر توضیح خواهم داد. آنجا نوشتم که «افراط و تفریط دو مفهوم نیستند بلکه یک مفهومند. یعنی افراط نوعی تفریط است و تفریط نوعی افراط! هر دو فرط هستند. هر دو هم باطل هستند. این نیست که اعتدال بین افراط و تفریط باشد. بلکه مثلاً اعتدال سمتِ راست است و افراط و تفریط هر دو در سمتِ چپ. یعنی افراط و تفریط هر دو در یک جناحند.» فرط در واژه نامه‌ی معین اینطور تعبیر شده است: «(فَ رْ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) از حد گذشتن.» در واژه نامه‌ی عمید: «۳. تجاوز از حد و اندازه؛ زیاده‌روی؛ افراط و تجاوز از حد چیزی.» و در واژه نامه دهخدا آمده که: «ایاک والفرط فی الامر؛ بپرهیز از تجاوز از حد در کار خود.» شاید بتوان بهترین ترجمه‌ی فارسیِ واژه‌ی فرط را «زیاده» دانست که کوتاه‌شده‌ی عبارتِ «زیاده از حدّ» میباشد. در این صورت ابتدا باید «حدّ» را تعیین کرد چیست؟ در لغت نامه‌ی دهخدا (که به نظر میرسد از لحاظ ریشه شناسی(etymology) در دسترس ترین لغت نامه موجود است) حدّ اینطور معنا شده است: «حد. [ ح َدد ] (ع مص ) دفع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || منع. بازداشتن از کاری . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || تیز کردن ، چنانکه کارد را با سوهان و سنگ و جز آن . || اندازه کردن . || تمیز دادن چیزی از چیزی . جدا کردن چیزی را از چیزی ...» و در فرهنگِ فارسی معین: «(حَ دّ) [ ع . ] (اِ.) 1 - حایل میان دو چیز. 2 - انتها، کرانه . 3 - تیزی . 4 - اندازه.» و در فرهنگِ عمید: «(اسم) [عربی: حدّ]  1. اندازه؛ مقدار.۲. کرانه؛ مرز.۳. (اسم) [جمع: حُدُود] حائل و حاجز میان دو چیز.۴. کناره و انتهای چیزی.۵. (فقه) عقوبت و مجازات شرعی برای گناهکار و مجرم، مانندِ تازیانه زدن شراب‌خوار.۶. [قدیمی] تمیز دادن چیزی از چیزی.۷. [قدیمی] پدید کردن کنارۀ چیزی.۸. [قدیمی] برای زمینی حد و مرز قرار دادن.۹. [قدیمی] تیزی؛ برندگی.۱۰. [قدیمی] تیزی شراب.» به نظر میرسد از بین معانی موجود، تعابیرِ «اندازه و مقدار» «حایل و تمایز میان دو چیز»، «انتها و کرانه و مرز» مقصود ما هستند. حال باید فهمید افراط که به معنای از حد گذراندن است دقیقاً در چه حوزه هایی وارد است و در چه حوزه هایی اصلاً امکانِ افراط وجود ندارد. واضح شده است که افراط به آن چیزی راه دارد که حدّ داشته باشد. میتوان مثال زد که اگر در یک لیوان یا هر ظرف دیگری بیش از مقدار گنجایشش، مظروف ریخته شود، افراط رخ داده است. این به آن دلیل است که ظرف حدّ دارد و اگر ظرفی داشتیم که حدّ نداشت یعنی گنجایشش بینهایت بود آنوقت میشد گفت که افراط به آن راه نداشت. مثال بسیار معروف در ادبیات روزمرّه‌ی ما، از یک طرفِ بوم افتادن است. این نیز به آن دلیل است که بوم حد و مرز دارد و الّا از یک طرفِ کره‌ی زمین که حدّ و مرزی ندارد (در عین حال بینهایت نیز نیست) نمیتوان به بیرون افتاد. تفریط هم نوعی افراط است که به این ترتیب از طرفِ دیگرِ بوم افتادن را تفریط میخوانند و در اصل مشخّص است که افراط و تفریط حدّاقل از حیث نتیجه (نه روش) تفاوتی با هم ندارند. و همه اینها منوط به داشتنِ حدّ است. که اگر ظرفی حدّ کمینه داشت، گذر از حدّ کمینه تفریط میشود و اگر حدّ بیشینه داشت، گذر از حدّ بیشینه به معنایِ افراط است که البته اینها همه فرط هستند یعنی زیاده از حدّ هستند.

بحث از عدل و اعتدال این روزها زیاد است. خدا میداند چقدرش حرفِ مفت است. عدل از پیچیده‌ترین مباحث دینی ماست و از قدیم در آن و از آن بحث است. شیعه اهمیّتِ آنرا در اصول دینش میداند و در کنار توحید و معاد. آنوقت این روزها لقلقه‌ی زبان‌هاست. و این خودش ظلم است. ظلم در حقّ عدل. با خود عدل با عدالت رفتار نمیشود پس آیا این از بزرگترین ظلم‌ها نیست؟ آنجور که بر میاید مفهوم عدل با مفهومِ حق قرابت بس جوری دارد. و به نظر من مفاهیمی هستند که همپوشانی نیز دارند. یعنی حق و عدل در نسبت ظرف و مظروف قابل بحث هستند. بطوریکه مظروف (هرچیز یا فعلی) تنها اگر در ظرف(حق) جای بگیرد عدل رقم خورده است و در هر جای دیگری(باطل) که قرار بگیرد بی عدالتی را رقم میزند. در این بین سؤالی نیز مُد شده است که آیا اعتدال، به معنایِ حرکتِ بینِ حقّ و باطل است؟ و از قدیم الایّام نیز واژه‌ی اعتدال با واژه‌ی میانه‌روی یکی شده‌اند که این نیز از ظلمهای رفته بر عدل است. آیا عدل نمیتواند با تندروی باشد؟ و یا آیا عدل نمیتواند با کندروی باشد؟ با وجود همپوشانیِ جزئی مفهومی‌ای که بین اعتدال و میانه‌روی وجود دارد امّا هر قلب سالمی میتواند درک کند که این همپوشانی تام نیست. با این حال به نظر من بیشترین همپوشانیِ مفهومیِ واژه‌ی عدل با واژه حق است.

چند نکته کوتاه در باب یازدهمین انتخابات ریاست جمهوری در فکرم هست که در این پست مینویسم. اگر در آینده هم نکات کوتاهی داشتم در این پست اضافه خواهم کرد.

1- اگر به انتخابات از منظر نوعی «تفتیش عقایدِ داوطلبانه» یا «آمارگیری دوره‌ای» نگاه کنیم نتایج جالبی به دست میاوریم. مایکل مور در یک سخنرانی خود سیاست دو حزبی غرب را به شکلی مسخره میکند و میگوید اگر آیندگان برگردند و ما را نگاه کنند حتماً به ما میگویند جاهل. چطور میشود نظر 300میلیون انسان را در قالب تنها و تنها 2 حزب خلاصه کرد؟ و البته این کاری است که غرب با تمام جهان میکند. یعنی گرایشات سیاسی و عقیدتی، یا چپ و سوسیالیستی هستند یا راست و کاپیتالیستی. در این انتخابات یک نکته قوت متحد نشدن چند طیف اصولگرایی بود. (کما اینکه برای کسب پیروزی یک نقطه ضعف بود) امّا این متحد نشدن توانست اطلاعات نسبتاً خوبی از گرایشات مختلف اصولگرایان با عدد خاصّ خودش نشان دهد. مثلاً ما الآن خوب میدانیم که آرای کاملاً سفید، مختص آقای جلیلی است. با درصد بسیار پایینی از خطا، میتوان با اطمینان خاطر گفت که ما الآن حدّاقل 4میلیون رأی کاملاً سفید داریم. یعنی همین الآن بالقوه 4میلیون شهید داریم. یعنی طیف واقعاً مخلصِ اسلام و نظام. ما میتوانیم به حدس و گمان بگوییم دو سوم از آرای قالیباف هم آرای سفید هستند. اگر نگوییم دو سوم، حدّاقل نصف این آرا سفیدند. پس حدّاقل 7 الی 8 میلیون رأی سفید. حتّی آقای ولایتی و رضایی هم بخش کوچکی از آراء سفید را به خود اختصاص دادند که من نمیتوانم تفکیک کنم که چقدر از آراء این بزرگواران سفید است. آقای رضایی با تکیه بسیار زیاد بر اقتصاد توانست 4 میلیون رأی جمع کند. یعنی رأی این 4میلیون نفر بیش از همه چیز روی مسئله اقتصاد است. همانطور که 4میلیون رأی آقای جلیلی، بیش از همه چیز روی ارمانها و به قولی گفتمان انقلاب اسلامی است. البته این معنا حاصل نمیشود که گفتمان انقلاب اسلامی تنها 4میلیون رأی دارد؛ افرادی که این نتیجه گیری را میکنند مغلطه کرده اند. بلکه این نتیجه حاصل میشود که این 4میلیون نفر را اگر بُکشید هم، آخر پایبند به گفتمان انقلاب هستند. البته احتمالاً در میان آرای حتّی آقای روحانی هم ممکن است چنین کسانی وجود داشته باشند امّا غالب نیستند؛ همانطور که ممکن است در آراء آقای جلیلی کسانی باشند که شهید بالقوه و مخلص نباشند امّا احتمالاً غالب نیستند. این تفکیک عقاید و اولویتهای مردم اطلاعات خوبی میدهد که شاید بیش از این نیاز نباشد توضیح داد. امّا در مقابل آراء آقای روحانی چیز خاصی را نشان نمیدهد چون در آن طیف باز همه متحد شدند و فضای احساسی غالب شد. هر قدر در جبهه اصولگرایان این تفکیکها جالب و خوب بود، در آنطرف بسیاری از دوستان اصلاح طلب احتمالاً از روی اجبار به آقای روحانی رأی دادند (مخصوصاً با کناره گیری آقای عارف و دلخوری‌ای که پیش آمد، این دوستان چاره‌ای جز رأی دادن به روحانی نداشتند) میشود گفت 10 الی 14 میلیون از رأی آقای روحانی همان رأی آقای موسوی است. از 4 تا 8 میلیون نفر هم به خاطر مسائل دیگری رأی داده‌اند؛ اعم از مسائل اقتصادی، احساسی، ارادت به روحانیت مخصوصاً اگر مجتهد باشد و عضو خبرگان رهبری و ... و مسائل دیگری که واقعاً تحلیل کردنش مانند تحلیل کردنِ آراء آقای جلیلی آسان نیست و من تنها میتوانم 10 الی 14 میلیون از آراء ایشان را بفهمم دقیقاً برای چیست. (بعداً نوشت: منظور از رأی سفید کسانی هستند که کاملاً موافق هستند. این در ادبیات سیاسی است و ربطی به اعتقادات مذهبی ندارد. یعنی طبق منحنی نرمال، اکثر مردم قشر خاکستری هستند، بخش کاملاً موافق سفید و بخش کاملاً مخالف سیاه‌اند.)

وقتی ما کار را به مردم‌سالاری وانهادیم، باید قواعد آنرا هم بپذیریم و طبق آن عمل کنیم. البته این به معنای عدول از مبانی و اصول خودمان نیست. اینکه قواعد مردم‌سالاری مغایرت با مبانی اسلامی دارد یا خیر موضوع بحث نیست کما اینکه آنهم جای بحث دارد. امّا فرض میگیرم مبانی آنچه ما مردم‌سالاری مینامیم مغایرت اساسی با مبانی اسلامی ندارد. حال که مردم‌سالاری پذیرفته شده است برای بازی در زمین مردم‌سالاری باید قواعدش را رعایت کرد. نه اینکه نشود قواعد را کنار زد. بلکه کنار زدنِ قواعد بر هم زدنِ بازی است. باید با مبانی و اصول خودمان و استفاده از قواعد بازی، بتوانیم بهترین بازیگردان زمین باشیم. اگر قواعد بازی غلط است باید قبل از ورود به زمین بازی آنها را درست کرد اما اگر پذیرفتیم و وارد شدیم باید اگر خطا کردیم کارت زرد بگیریم. در بازیِ مردم‌سالاری، قواعد مختلف مشخصی وجود دارد که بنیان کار است. یک سری قواعد هم نانوشته هستند. مثلاً قواعدِ خطاهای فوتبال مشخص هستند. قواعد نانوشته‌ای هم برای پیروزی وجود دارد که میتوان آنها را به کار بست. در فوتبال قاعده این نیست که حتماً باید از جناح راست وارد شد تا گل زد ولی اگر تیمی جناح راستش خوب است و تیم مقابلش در آنجا ضعیف، این مزیت به یک قاعده تبدیل میشود که اگر رعایتش کنیم برنده ایم.

در نقد انتخابات ریاست جمهوری یازدهم، سال 1392

        قبل از رأی گیری:

یک دو دو تا چهارتای غلط امّا نگران کننده: با توجه به مشارکت بیش از 80درصدی سال 88 و مشارکت بالای 60دصدی مجلس، بیاییم مشارکت اینبار را حدود 65درصد تخمین بزنیم. رأی آقای احمدی نژاد 24 میلیون بود که دو میلیونش را کسر کنیم بابت کاهش مشارکت. رأی آقای موسوی 14 میلیون بود که 3 میلیونش را کسر کنیم. خوب، رأی کل اصولگراها 22میلیون و رأی کل اصلاح‌طلبان 11 میلیون است. رأی آقایان رضایی و کروبی را نیز به دلیل ناچیز بودن در نظر نمیگیریم. حالا این تعداد رأی را به تعداد نامزدهایی که در حال حاضر هستند تقسیم کنیم. همه 11 میلیون احتمالاً پای حساب آقای روحانی میرود. امّا آن 22 میلیون بین 4 نفر تقسیم میشود (آقای غرضی را هم به حساب نمیاوریم). 22 تقسیم بر 4، میشود 5.5 . به نظر میرسد رأی آقایان رضایی و ولایتی کمتر باشد پس از رأی هرکدام از آنها 2 میلیون کسر و به دو نفر دیگر میدهیم. رأی آقایان رضایی و ولایتی میشود 3.5 میلیون و رأی آقایان جلیلی و قالیبات 7.5 میلیون.

مدتی است به این فکر میکنم که چرا باید به سعید جلیلی رأی دهم؟ حقیقتاً یک معیار و میزان خوب و قانع کننده برای خودم پیدا نکردم همین شد که یک مقدار به برانداز کردن کارنامه و برنامه ها پرداختم، مقداری سخنان این و آن و بزرگان را شنیدم و البته سخنان مخالفان و حتّی دشمنان را و البته قلبم را هم به کار گرفتم تا او مرا هدایت کند. شاید امتحان سختی بود. اینکه آدم با کمترین اطلاعات بتواند بهترین نتیجه گیریها را داشته باشد از هنرهاست. همین ارزش دارد. مثالش در انتخاب راه سقاوت و شقاوت هم روشن است. یعنی خدا میتوانست مثلاً اطلاعاتی یقینی به ما دهد تا ما با اطلاعات کامل بتوانیم راه درست را تشخیص دهیم و بهشت رویم امّا خدا همه‌ی این اطلاعات را در اختیار قرار نداد. یعنی برای مثال میتوانست یکبار بهشت و جهنم را به ما نشان دهد و سپس نتیجه گیری را به خودمان وانهد. خوب اگر اینطور بود همه افراد اطلاعات کافی برای هدایت داشتند امّا خدا اینطور نکرد. اطلاعات را ناقص به ما داد و خواست هدایت شویم. البته نه اینکه آنقدر اطلاعات کم داده است که هدایت سخت باشد بلکه طبق یک حدّ وسط، اطلاعات داده است و ابزار شناختش را هم داده است. به قول برادرم متألهی، طبق منحنی نرمال(زنگوله‌ای) است. ولی باز هم راه را برای اشتباه کردن باز گذاشته است. در حدیث هم هست. رسول الله میفرمایند: «بزرگترین مردمان در ایمان و یقین کسانی هستند که در روزگاران آینده زندگی می کنند، پیامبرشان را ندیده اند، امام آن ها در غیبت است و فقط به سبب خواندن خطی روی کاغذ (قرآن کریم و احادیث معصومین(ع)) ایمان می آورند.» یعنی دیگر ایمان آوردن با شقّ القمر هنر و ارزش نیست بلکه ما باید آنقدر خوب استدلال کنیم که از روی همین کلام به جای مانده (یعنی از کمترین اطلاعات) بهترین نتیجه گیریها را داشته باشیم. یا در حدیث دیگر رسول الله(ص) میفرمایند: «خوشا به حال کسی که به حضور قائم(عج) برسد، در حالی که پیش از قیام او پیرو او باشد.» این انتخاب ارزش دارد. این وسط کسی علی میشود که میگوید اگر پرده ها کنار رود به یقینم چیزی افزوده نمیشود یعنی او با همین ابزار شناخت توانسته از همین اطلاعات موجود، بیشترین نتیجه گیریهای درست را حاصل کند و کسی هم در آنطرف قضیه میشود برتراند راسل(اگر حافظه یاری کند) که دم مرگ میگوید اگر آن دنیا رفتم و خدایی بود، به خدا میگویم آنقدر اطلاعات درست و یقینی در اختیارم نگذاشتی که بتوانم به تو ایمان بیاورم. یعنی راسل هم از همان ابزار شناخت و از همان اطلاعاتی که در دست علی بوده استفاده کرده ولی حدّاقل نتیجه گیریهای درست را داشته است. اینجاست که اوّل به ذات هنر، ذکاوت و حکمت خداوند متعال در رقم زدن چنین آفرینش عظیمی پی میبرم و دوم مشخّص میشود که آدم باید مهارت حاصل کردنِ بهترین نتیجه گیریها را از کمترین اطلاعات به دست آورد. حتّی گاهی به این فکر میکنم که خداوند به عمد قبل از انتخابم همه اطلاعات را در اختیارم نمیگذارد تا امتحانم کند. یک بارش همین انتخاباتی است که امروز رأی گیری اش انجام شد. یازدهمین انتخابات ریاست جمهوری.

نزدیک انتخابات است و دغدغه انتخابات بر افکارم زنجیری آویخته و همه را به کنجی حبس کرده و خود چون غولی در مغزم جولان میدهد. تا رشته افکارم میخواهند به علم و تولیدی وصل شوند، این غول چون زندان بان از راه میرسد و بالفور رشته را پاره میکند. این غول تهدید است. دغدغه انتخابات که چنین دامن گیرم شده و مرا از آنچه که موظف و مکلف به آن هستم دور میکند تهدید است. امّا به خود نهیب میزنم، من که سه سالی است طلبه‌ی علم حکومت‌داری هستم، چطور نمیتوانم بر این تهدید چیره شوم؟ و دو راه دارم. یکی اینکه سرکوبش کنم و در حد معقول و کم بدان فکر کنم و دیگری اینکه تهدید را به فرصت بدل کنم پس هر دو را به کار میگیرم.

مدتی است که میخواهم انتقادات شدید الحنی به جمع عزیز تازه بسیجیان وارد کنم. امّا چرا؟ انتقاد از بسیجیان به نظرم بسیار ثواب دارد. در این زمان یا یک عده بسیجی هستند و از خود و تفکر بسیجی دفاع میکنند یا عده دیگری هستند که حائز تفکر بسیجی نیستند و به زشت ترین شکل ممکن این تفکر را تحقیر میکنند؛ با دسته دوم که کاری ندارم و دعا میکنم انشالله که عاقبت به خیر شوند. خوب طبیعی است که این دو در برابر یکدیگر از خود دفاع کرده و دیگری را محکوم میکنند. امّا من میخواهم جزء آن عده محدودی باشیم که حائز تفکر بسیجی هستند و از بسیجیان انتقاد میکنند. این دسته افراد بسیار کم هستند. و من این جبهه را خالی میبینم و چون قلمی هرچند ضایع، در دست دارم وظیفه‌ای واجب کفایی گونه بر من حکم میکند که وارد این جبهه شوم. اینکه ما از خودمان انتقاد نمیکنیم زخم چرکینی را حاصل میکند. این زخم چرکین گاهی وقتها به اسم انصار حزب الله بدجور سر باز میکند. باید قبول کنیم بسیجیهای تندرو را باید نقد کنیم و باید قبول کنیم اینها هم از ما هستند و نه اینکه جبهه مقابل ما. حال که فرصت انتخابات است و فضا سیاسی است خوب است تهدید مذکور را به این فرصت بدل کنم و این وظیفه را انجام رسانم.

یکی از انتقاداتم به بسیجیان و خاصه بسیجیان جوان این است که این دوستان به طرز جالبی افراطی‌اند. دلیلش این است که چون مراجع تقلید و رهبر عزیز انقلاب از ایشان حمایت فکری میکنند، و چون چند رکعت نمازی در طول روز میخوانند و دعای فرجی میخوانند و با ریشوها نشست و برخاست دارند، هو برشان داشته که پیغمبر زاده هستند. این دست انتقادات را آیت الله پناهیان خیلی خوب وارد میکنند؛ هرکه پای منبرشان نشسته باشد از بسیجی بودنش خجالت کشیده است! حال چون خود را پیغمبر زاده میدانند رأی خود را ارجح میدانند. مصادیقش در بسیاری خبرگزاری‌ها موجود است. آنچه جدیداً بسیار میبینم این دست حرفهاست که فلان عالم و فلان مجتهدی اصلاً چه حق داشته درباره انتخابات و کاندیداها نظر بدهد؟! آخر بچه پر رو تو که هرچی داری از همین عالم اسلامی داری، پایت را از گلیمت درازتر میکنی؟! یکبار در نماز جمعه این اتفاق افتاد. یادم نیست آقای جنتی امام جمعه بودند یا صدیقی. بنده خدا گفت: «نگویید شهید چاوز» دلیل هم آورد؛ دلیلش هم قانع کننده بود. یکهو جوجه بسیجی پر رویی برگشت گفت: «تو فقط بدت میاد بگن شهید چاوز!» هیچی نگفتیم. چند بار دیگه هم این جوجه بسیجی مزوّر دهان به توهین باز کرد که چندتایی که آنجا بزرگتر بودند با اخم و تشر سر جایش نشاندند. این دست بچه پر روها که واقعاً نباید بهشان بسیجی گفت زیاد هم هستند. پر رو پر رو به هر شخصیتی توهین میکنند. باید سخنان آیت الله پناهیان را شبانه روز در گوش این بچه مزورها زمزمه کرد. نزدیک انتخابات هم شدیم دوباره این دست توهین‌ها زیاد شده است و قرار است در این انتخابات باز این زخم چرکین سر بر آورد و این‌بار دانه دانه بسیجی‌ها به جان هم بیافتند. اگر واقعاً حائز تفکر اسلامی و بسیجی هستید به بزرگترتان احترام بگذارید. حال این بزرگتر مسلمان و مومن باشد احترامش بیشتر. عالم باشد احترامش بیشتر و اگر مجتهد و مرجع تقلید بود دیگر احترامش هم عظمی باشد. حتی اگر انتقاد دارید دلیل نمیشود توهین کنید.

برای برخی توهین با انتقاد یکی است. وقتی گفته میشود توهین نکنید انگار منظور این است که انتقاد نکنید. نخیر. من به آقای جوادی آملی انتقاد دارم که موضع گیریهای سیاسی شان تا به حال مناسب نبوده. آقای مصباح یزدی در گذشته تعریفاتی از برخی کرده اند که احتمال افراط در آنها زیاد بوده است. اینها انتقاد است. ولی من با این انتقادات این اشخاص را بطور کامل تخطئه نمیکنم. اینها بزرگ این نظام هستند. و دیگری اینکه من در بالا به برخی توهین کردم با گفتنِ «جوجه بسیجی» و امثال آن. مثل مواردی که قرآن میگوید آنها چون چهارپایان هستند بلکه گمراهتر. این توهینها به شخص خاصی برنمیگردد بلکه به هرکس که حائز این تفکر است برمیگردد.


بعدا نوشت: الان که مینویسم روز 29 خرداد است و رأی گیری انجام شده و یک ماه هم از زمانی که این مطلب را نوشته ام میگذرد. از وقتی به این زخم چرکین بین بسیجیها معترض شدم و دیدم مدام دوستان دارند افراد نظام را یکی یکی زیر سوال میبرند برایم سؤال بود که این تفرقه و توهینها قرار است کجا و چطور سر باز زند؟ میدانستم که قرار نیست این اختلافات به لشکر کشی خیابانی تبدیل شود امّا نمیدانستم چطور ضربه خود را میزند. پس از رأی گیری متوجه شدم. وقتی در همان دور اوّل حسن روحانی پیروز شد و اصولگرایان این خطر را ندیدند متوجه شدم که این زخم چرکین چطور در این انتخابات سر باز زده است. وقتی ما متفرق شدیم، دشمن متحد شد و ما شکست بدی خوردیم. حالا باز دوستان بیایند بگویند قالیباف اصولگرا نیست و فلان است و فلان و آن طرفی هم بگویند سعید جلیلی کارنامه ندارد و پناهیان و مصباح را هم به فحش بکشند. دیدید این زخم چرکین چطور فرصت این انتخابات را ضایع کرد؟ نتیجه تفرقه و توهین و افترا بین نیروهای انقلابی همین است. البته از شما چه پنهان، به خود میبالم که بعنوانِ یک طلبه علم حکومت داری، توانستم خطر وجود این تفرقه را یک ماه قبل از انتخابات متوجه شوم.

مطالب مرتبط: کدام راه میانه؟ (1) - کدام راه میانه (2) - بر مدار ولایت - آنچه دیگران ندارند - چند پند - آیا جلیلی میتوانست یک رهبر سیاسی باشد؟ - آغاز 8 سال دفاع مقدس گرامی باد  کسب تکلیف  -

مدتی قصد داشتم درباره وبگردی بنویسم؛ فرصت نمیشد. دیدم نزدیک انتخابات است و تنور داغ، پس باید نان را بچسبانم. این وبگردی رسم بدی است که نسل ما را دچار کرده است. خدا را شکر بر وزن ولگردی، کلمه وبگردی حاصل شد که از همان ابتدا تصور زشت و ناپسند بودن را در اذهان ایجاد کند. باید فرهنگستان این کلمه را در دامنه لغات پارسی اضافه کند با این تعریف: «کاری عبث و نافرجام که فرد در طی آن با خواندن مجموعه ای اطلاعات غلط، علاوه بر تلف کردن عمر خود و از دست دادن فرصتها، توشه ای از گناه نیز بر میگیرد.» بله، گناه. در آن زمان که رسانه‌های جمعی وجود نداشتند، خداوند فرمود وقتی میخواهید درباره شخص ثالثی سخن بگویید مراقب باشید غیبت نشود. حالا گیریم غیبت هم میشد. مگر چه میشد؟ فوقش شنونده به چهار نفر دیگر میگفت و در حد اعلایش، یک حرف ناصواب در سطح یک قبیله یا روستا میپیچید. امّا الآن چه؟ به اسم «دانستن حقیقت حقّ مردم است» همه چیز گفته میشود. آن هم نه درِ گوشی و بین چند نفر؛ بلکه بین هزاران نفر و بلکه بیشتر. اصلاً مگر ما در نسبت با غیبت میگوییم اگر حرف دروغ باشد نباید گفت؟ نخیر! کافی است شخص مورد بحث راضی نباشد، همین و بس. دروغ باشد که گناه چند چندان است. مگر هر حقیقتی را باید گفت؟ مگر خدا که خود حقّ است، و اولیائشان که بر حقّ‌اند، همه حقایق را به همه کس می‌گویند؟ هر خبرگزاری که میخواهد حرفی را از کسی نقل کند باید ابتدا از او اجازه بگیرد. امّا مگر این چیزها حالیشان میشود؟

شما فقط حجم گناهانی را که در این سایتهای خبری، رسانه‌های صوتی و تصویری و حتّی وبلاگها در طول یک روز میشود را تصور کنید. اصلاً میتوانید تصوّر کنید؟ حتماً از علما داستانها شنیده اید که حتّی نسبت به شنیدن غیبت هم حساس بوده‌اند و مجالس غیبت را فی‌الفور ترک می‌گفتند. حالا حجم گناهانی که در این خبرگزاری‌ها ردّ و بدل میشود را با عمل علما قیاس کنید. من درمانده‌ام که این زمین چطور هنوز بر اثر گناهانِ ما شکافته نشده است و چطور با اینهمه گناه، ما زنده‌ایم؟ خاک بر سر این نسل از بشر. آن از گناهانِ عیان‌اش؛ از نسل کشی و غارت و فساد و دیگر موارد. و این از گناهانِ پنهانش که حتّی حسین شریعتمداری‌هایش هم با اسم دین، آخرت خود و دیگران را به آتش می‌کشند. از خدا بترسید. هر بچه‌ی سوسولی که از مادرش قهر میکند میرود یک سایت خبری میزند. و این تازه اوّل ماجراست. یارو باید رنکینگ سایتش را هم بالا ببرد. پس باید خبر جنجالی بزند. و اینجاست که آبروی مسلمانان یکی یکی به حراج گذاشته میشوند. من به جرأت میتوانم بگویم که اکثرِ خبرگزاری‌هایی که دیده‌ام آبروی مسلمانان را به توبره کشیده‌اند غیر از معمولِ خبرهای شبکه‌های صدا و سیما، آنهم خدا را شکر به دلیل موانع قانونی. البته این اواخر «صرفاً جهت اطّلاع»هایی وارد گود شده‌اند تا از قافله(در اصل غافله!) عقب نمانند. یعنی شما فکر میکنید این خبرنگارها در طول دوران تحصیلشان از انواعِ گناهِ خبررسانی هم چیزی میخوانند؟ اتفاقاً برعکس، آنها یاد میگیرند چطور ماهرانه‌تر گناه کنند تا خبرشان داغ‌تر باشد. وقتی میگوییم علم ما بومی نیست یکی‌اش این چیزهاست. تا میگوییم علم بومی یکهو همه فکر میکنند مثلاً علم زمین‌شناسی را میخواهیم بومی کنیم! در تبلیغات هم دقیقاً برعکس این صادق است. یعنی در خبر رسانی یاد میگیرند چطور یک چیزی را نیست و نابود کنند و در تبلیغات سعی میکنند چطور از کاه کوه بسازند و مثلاً مردم را وادار کنند یک محصول آشغال را بخرند. یا به همان نسبت به فلان کاندیدا رأی دهند! و قرآن صریحاً میگوید شیطان گناهان را زینت میدهد. مگر در صنعت بسته بندی این نیست که زینت دهید تا مشتری بخرد! این دو نقطه یعنی از دو سر بوم افتادن. یعنی چطور یک چیز را نابود کنی و چطور چیز دیگری را علم کنی. حد تعادل امّا این وسط گمشده است.

حرف آخر. در سایتهای خبری مدام پرسه نزنید، باور کنید گناه دارد. چون سگِ وبگرد نباشید که در این میان، سگ‌هایِ وبگرد هستند که هیزمِ جهنم دیگران میشوند؛ خود را در گناه دیگران شریک نکنید...


پی نوشت: 1- حتماً فیلم Game Change را ببینید. در آنجا صحنه‌ای است که قرار است سارا پیلین بعنوان جانشین رئیس جمهور جان مک کین معرفی شود. در آن صحنه به او گفته شد: اگر وارد فضای انتخاباتی شوی، هیچ مرز و محدوده خصوصی نخواهی داشت و همه اطلاعات تو در رسانه های جمعی قابل دسترس خواهد بود. او قبول کرد و عملاً در فیلم نشان داده شد که این اتفاق برای وی افتاد و این خبرگزاری‌های کثیف، حیثیت برای وی باقی نگذاشتند. 2- به هر کسی که وارد اینترنت میشود سگِ وبگرد اطلاق نکردم. بلکه به کسی که معتاد و آلوده‌ی این خبرگزاری‌هاست سگِ وبگرد میگویم. 3- از زبان عالم و پیشوای مسلمین بشنوید: «رسانه‌هاى الکترونیکى و اینترنتى متأسفانه موجب شده‌اند که افراد بى‌محابا علیه یکدیگر حرف بزنند، بد بگویند. باید از طرف مسئولین کشور براى این هم یک جورى تدبیر بشود. ولى عمده این است که خود ما مردم، خودمان را مقید کنیم به اخلاق اسلامى؛ خودمان را مقید کنیم به قانون۹۱۰۱۰۱... واقعاً یکى از چیزهائى که ما همه‌مان باید توجه کنیم، به مردم هم باید بگوئیم، یاد بدهیم که توجه بکنند این است که: به صرف توهم این که حالا این کار مصلحت دارد، دستشان را، یا قلمشان را، یا وبلاگشان را آزاد نکنند که هر چه به دهنشان آمد، آن را بگویند.۸۹/۱۰/۰۷» (منبع) فایل صوتی‌ای به مدت یک دقیقه که برگزیده ای از درس خارج فقه حضرتِ آقا میباشد و در این باره و محدوده غیبت بحث میکند را میتوانید از این لینک دریافت کنید. بسیار حکیمانه و فقیهانه ایراد شده است و  پیشنهاد میکنم حتماً گوش دهید. (منبع)

وظایف رسانه‌ها در انتخابات در بیانات رهبر انقلاب

Green Treason

به مناسبت سالروز 9 دی. اگر غفلت کنیم همین سبزیها (که در تصویر شرحشان آمد) به پشتوانه امریکا آن نقش زیبا را از پرچممان میربایند. امریکا و غرب از ایران و از این نظام زخم خورده هستند. سر این همسایگانمان که ازشان زخمی نخورده بودند دیدی چه بلایی آورده اند؟ آنوقت ببین سر ایرانِ ما چه بلایی میخواهند بیاورند! بغض و کینه دشمن کم نیست. غفلت نکنیم.

سالروز 9 دی را به رهبرمان تبریک میگویم. پیروزی بزرگِ «صبر» بود.

دوستان را هم یک دعوت ساده میکنم به فکر کردن. ببینید رهبرمان چقدر زیبا 9 دی را یک «برند» کرد. یاد بگیرید. با اینکه شاید اتفاقات 9دی خیلی طبیعی بوده باشد. بالاخره یک واکنش طبیعی مردم بود به 8ماه سختی. اما رهبرمان چه خوب توانست این روز را «برند» کند و بعد، فتنه تمام شد. فتنه از یک برند به نام «9دی» شکست خورد. همین...


پی نوشت: این گراف را در پاییز 88 طراحی کردم. سال کنکورم بود. نمیتوانستم به خاطر کنکور پشت گوش بیاندازم. آخرش هم نتوانستم. خدا را شکر که طراحی کردم. در آن فضای عجیب غریب، بازخورد خوبی داشت...

سال 90 فکری به مغزم رسید در مورد اینکه میدان انقلاب اسلامی، میدانی است که ظاهرش اسلامی و انقلابی است و به در و دیوارش عکس امام و اسم انقلاب است اما در باطنش چیز دیگری است و اتفاقات دیگری درحال رخ دادن است. نگران شدم از اینکه فساد از باطن و کوچه پس کوچه های انقلاب، باعث نشود از انقلاب چیزی نماند. فیلمی ساختم در 12دقیقه که چنین چیزی را به تصویر میکشد و نوعی نقد درون گفتمانی است. فیلم از ابتدای یک روز شروع میشود که نمادی از طلوع انقلاب است و با غروب تمام میشود که هشداری است از غروب انقلاب. و در این روز روایتی است از فراز و فرود انقلاب و یک نوع سیر تاریخی انقلاب در میدان انقلاب اسلامی... این فیلم را در جشنواره مردمی فیلم عمار شرکت دادم که البته رتبه ای کسب نکرد.

فیلم از نماد پر است؛ شاید بیش از حد و آزار دهنده. مردمی که مدام از جلوی دوربین میگذرند، نماد بی توجهی مردم به هیچ است و به راحتی از کنار همه چیز گذشتن، و کار داشتن و سرگرمِ کار خود بودن؛ و حتی توانایی دیدن واقعیت را از تو نیز میگیرند. و صدای بی وقفه ماشین و بوق که آهنگ زندگی و آهنگ تاریخ شده است؛ نماد زندگی ماشینی و بی وقفه. تنها در دانشگاه تهران، آرامشی در نسل آینده پیداست. امیدی به آینده. اما در آخر، همان نسل آینده، در این زندگی ماشینی و فاسد، فاسد شده و خارج از دانشگاه، پی کار خودش میرود...
فیلم باید بصورت خودکار در پست نمایش داده شود، اگر اینطور نشد میتوانید از طریق این لینک مشاهده کنید

<

Myanmar

صهیونیسم و بودیسم هر دو دست در دست هم دارند و اسلام، مظلومانه به راه خود ادامه میدهد. اما این راه به آتش نیست، به باغهایِ خرمی است که خداوند وعده داده است. و غرب، چشم خود را به حقیقت بسته است و چشم او را دنیا پر کرده است. «مهاجران در راه خدا نگران رزق و معاش خود نباشند، خدایی که به انبوه جنبنده های ناتوان رزق و روزی می دهد، رزق شما را هم خواهد داد. ...کسانی که از مسکن خود در دنیا به خاطر اهداف مقدس هجرت کنند، خداوند مسکن آخرت آنان را تأمین می کند.» آیات 56 الی 60 سوره عنکبوت

این کاریکاتور را با خون دل کشیدم...


با امضا در این سایت به مردم میانمار کمک کنید و صدای ایشان در فضای بین الملل باشید.

ستاد حمایت از مستضعفین میانمار در یزد تشکیل شده است. علاقه مندان به همکاری با بنده مکاتبه فرمایند.

<

استراتژی شمشیر داموکلس

تا وقتی که امریکا، ‌اروپا و ناتو، رژیم صهیونیستی را گروگان دولت سوریه می دانند نگران هیچ چیز نباشید و از سوی دیگر مردم سوریه و دولت آن بدانند که همه پیکان تهدید خود را به جای ناتو به سمت رژیم صهیونیستی ببرند. نام دکترین آن که غربی‌ها نیز آن را خوب می‌شناسند شمشیر داموکلس است، در اسطوره‌های غرب در یونان شمشیر داموکلس شمشیری است که در کنار گردن دشمنی گذاشته می‌شود که هر گاه دست از پا خطا کند عزیز او را از بین می‌برد...

 "حسن عباسی - نهمین اجتماع بزرگ حزب الله سایبر، سوریه خط اول مقاومت - ۲۲/۴/۹۱"


ایده ی این طرح از همسرم، یاسمن، بود و با چکش کاری من به اینجا رسید. رنگ آمیزی اش نیز با همسرم بود.  <

کاریکاتور - استراتژی شمشیر داموکلس

تا وقتی که امریکا، ‌اروپا و ناتو، رژیم صهیونیستی را گروگان دولت سوریه می دانند نگران هیچ چیز نباشید و از سوی دیگر مردم سوریه و دولت آن بدانند که همه پیکان تهدید خود را به جای ناتو به سمت رژیم صهیونیستی ببرند. نام دکترین آن که غربی‌ها نیز آن را خوب می‌شناسند شمشیر داموکلس است، در اسطوره‌های غرب در یونان شمشیر داموکلس شمشیری است که در کنار گردن دشمنی گذاشته می‌شود که هر گاه دست از پا خطا کند عزیز او را از بین می‌برد...

 "حسن عباسی - نهمین اجتماع بزرگ حزب الله سایبر، سوریه خط اول مقاومت - ۲۲/۴/۹۱" 

<

کاریکاتور شمشیر داموکلس

تا وقتی که امریکا، ‌اروپا و ناتو، رژیم صهیونیستی را گروگان دولت سوریه می دانند نگران هیچ چیز نباشید و از سوی دیگر مردم سوریه و دولت آن بدانند که همه پیکان تهدید خود را به جای ناتو به سمت رژیم صهیونیستی ببرند. نام دکترین آن که غربی‌ها نیز آن را خوب می‌شناسند شمشیر داموکلس است، در اسطوره‌های غرب در یونان شمشیر داموکلس شمشیری است که در کنار گردن دشمنی گذاشته می‌شود که هر گاه دست از پا خطا کند عزیز او را از بین می‌برد...

 "حسن عباسی - نهمین اجتماع بزرگ حزب الله سایبر، سوریه خط اول مقاومت - ۲۲/۴/۹۱" 

<

<

<

به مناسبت 22خرداد - سومین سالگرد فتنه 88

مسئله توهین نیست. اشتباه گرفته نشود. مسئله اوج حماقتی است که در شعار ِ "ما بیشماریم" دیده میشود. لطفاً به خود نگیرید!

ما بیشماریم! - 22 خرداد 88 - میرحسین موسوی- اصلاح طلبان - انتخابات دهم - انتخابات - تقلب -

تصمیم گرفته ام از این پس تمام مطالبم را یک جا در همین وبلاگ جمع کنم و آثار عکاسی و کاریکاتور و گرافیکی بنده از وبلاگ جی-آرت کم کم به همین وبلاگ و در دفتری جداگانه به نام دفتر نقاشی انتقال داده خواهند شد.

<